اشاره
محمدجواد خاوری، داستاننویس و پژوهشگر فرهنگ عامه از چهرههای مطرح ادبیات و فرهنگ افغانستان است. او آثار گراسنگی چون پشت کوه قاف، امثال و حکم مردم هزاره، دوبیتیهای عامیانه هزارهگی، قصههای هزارههای افغانستان، گل سرخ دلافگار، رمان طلسمات و شگفتیهای بامیان؛ واقعیت و افسانه را به نشر رسانده است. «دختران خاک» اثر جدید اوست که به زودی روانۀ بازار میشود. چاپ این اثر بهانه شد تا گفتگوی کوتاهی با او داشته باشیم.
***
فرهنگ: استاد گرامی! از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید یک جهان سپاسگزاریم. ابتدا میخواهیم بدانیم که برای انتخاب نام این کتاب (دختران خاک) دلیل خاصی وجود داشته است؟
خاوری: دلیل انتخاب این نام، تناسب آن با موضوع، ماجرا و حال و هوای این کتاب است. البته میشد نام دیگری را هم انتخاب کرد ولی نامی که از بین نامهای دیگر به ذهنم آمد، همین نام بود. دلیل دیگری ندارد.
فرهنگ: تاکنون این کتاب به چاپ نرسیده است. اگر کمی دربارۀ داستان این کتاب برای خوانندگان معلومات دهید ممنون میشویم.
خاوری: چنانکه میدانید داستان یا آثار داستانی با مفهوم مدرن آن، قابل تعریف یا بازگویی نیست. در واقع داستان به مفهوم جدید، آنقدر ساده و سرراست نیست که بتوان آن را خلاصه کرد و خلاصهاش را بازگو نمود. داستان مدرن را باید نشست و خواند. داستان مدرن تنها ماجرا نیست بلکه آمیختهای است از حوادث و مسائل مختلف انسانی. در رمان و داستان کوتاه جدید، ما با انسان و تمام مسائل انسانی؛ از احساسات گرفته تا باورها، منافع جمعی، منافع فردی و تا دغدغههای روانی روبهرو هستیم. بناءاً وقتی ما با یک اثر داستانی روبهرو میشویم، در واقع ما با یک مجموعهای از مسائل انسانی مواجه میگردیم. برای اینکه بتوانیم با اثر داستانی ارتباط برقرار کنیم، باید با وقت و فراغت کافی و با حوصلهمندی بنشینیم و آن اثر را بخوانیم و به لایههای مختلف آن دسترسی پیدا کنیم.
حالا هم اگر من بخواهم در مورد رمان «دختران خاک» صحبت کنم، از هر زاویهای هم اگر صحبت کنم، فقط به همان زاویه پرداختهام و تنها بخشی از آن را توضیح دادهام. کلیت رمان نیاز به تورق صفحه به صفحه و خواندن پاراگراف به پاراگراف دارد. اما برای اینکه سؤال شما هم بیپاسخ نماند باید بگویم که این رمان سرگذشت پنج دختر و خانوادههای آنهاست؛ پنج خانوادهای که دختران شان را در اثر حوادثی از دست دادهاند و پس از دو سال دختران شان را باز مییابند.
چالش این داستان از اینجا شروع میشو: دخترانی که مرده بودند و خانوادههای شان مرگ شان را باور کرده بودند، اما ناگهان میبینند که آنها زنده شدهاند و باز گشتهاند. حالا سؤال این است که این پدران و مادران نسبت به باز گشت دختران شان چه واکنشی نشان میدهند، چه رفتاری را با دختران شان پیشه میکنند؟ آیا آنها را میپذیرند یا نمیپذیرند؟ اینجاست که مسائل مختلف انسانی و اجتماعی پا پیش میگذارد؛ از سنت، عرف و عادات گرفته تا احساسات و عواطف و چیزهایی که ما از آنها به نام ننگ تعبیر میکنیم. بناءاً این کتاب، رفتار انسان را در برابر ارزشها، احساسات، عواطف و مسائل اجتماعی، نشان میدهد. در واقع رفتار انسانها را در موقعیتهای حساس و موقعیتهای دشوار انسانی بازتاب میدهد.
فرهنگ: بعد از سفر غربت، میبینیم که کار داستاننویسی شما نیز کمتر شده است. دلیل آن چیست؟
خاوری: خب! این یک امر بدیهی است؛ وقتی مهاجرت صورت میگیرد، لوازم و پیامدهای مثبت و منفی بیشماری دارد. بهخصوص که در ابتدای مهاجرت، ملزومات و پیامدهای منفیاش بسیار زیاد است. انسان از داشتههای خودش دور میشود، با یک زندگی جدید و اقتضائات جدید مواجه میشود. این آغاز دوبارۀ زندگی وقت زیاد، انرژی و توان زیادی از او میبرد. طبعاً فرصت استفاده از مهارتهای گذشته را از او میگیرد. بناءاً بسیاری از نویسندگان و هنرمندان زمانی که مهاجرت میکنند برای مدتی دچار شوک و سردرگمی میشوند. اینکه دوباره بتوانند تواناییهای خود را به دست آورند و دوباره تجدید قوا کنند و به راهی که در گذشته میرفتند ادامه بدهند، هم معلوم نیست. به همین خاطر است که بسیاری از نویسندگان ما و هرجامعۀ دیگر، پس از آنکه از محیط بومی جدا میشوند و مهاجرت میکنند، کمکار میشوند و بعضی هم از نوشتن دست میکشند؛ اما من، اگر چند از بعضی از فعالیتهای ادبی و پژوهشی -به خاطر دور بودن از محیط- بازماندهام، اما خوشبختانه توانستهام برای نوشتن رمان و داستان فرصت خوبی به دست آورم. من هر سه رمانم را در دنیای مهاجرت نوشتهام. فکر میکنم تا حدودی بتواند قناعتبخش باشد.
فرهنگ: چه کارهایی را روی دست دارید؟
خاوری: هنوز کار داستانی تازهای را شروع نکردهام؛ گرچند که ایدههایی در ذهنم هست اما فکر میکنم مدتی باید تحمل کنم. فعلاً مشغول نوشتن فلکلور و ادبیات شفاهی هزاره برای دایرتالمعارف ادبیات معاصر افغانستان هستم.
فرهنگ: جریان داستاننویسی افغانستان را چگونه تحلیل میکنید؟ کدام دورهها را درخشانتر میبینید؟
خاوری: همانطوری که بر شما معلوم است؛ ادبیات داستانی به تعریف مدرن آن پدیدۀ جدید در حوزۀ ادبی ماست. یک سبک و شیوهای از نوشتن است که از غرب وارد فرهنگ و ادب ما شده است. برای آنکه قوام و بالندگی بگیرد و با ذوق، سلیقه و فرهنگ ما عیار شود و جایگاه خود را پیدا کند، نیاز به زمینهها، حمایت اجتماعی، ثبات سیاسی و کار دارد. اما متأسفانه این مؤلفهها در کشور و جامعۀ ما [در گذشته]فراهم نبود. ما با نابسامانیهای اجتماعی و سیاسی زیادی روبهرو بودیم. با تغییرات و دگرگونیهای اجتماعی بسیار زیادی [مواجه بودیم] که فرصت هیچکاری را برای ما باقی نگذاشت. در چنین شرایطی هیچکار دوامداری نتوانست نزج بگیرد و به بالندگی و رشد برسد.
خب! ادبیات داستانی هم که یک ساختار و یک شیوۀ جدیدی از نویسندگی بود، نتوانست چنانکه باید و شاید بر رشد و بالندگی برسد. ما نتوانستیم یک ادبیات داستانی بومی و افغانی خلق کنیم که در دنیا قابل طرح و عرضه باشد. تلاشهای فردی صورت گرفت و نویسندگانی هم ظهور کردند که تا حد و حدودی آثار خواندنی و قابل قبولی نوشتند؛ اما تعداد این نویسندگان بسیار کم بود و تعداد آثاری هم که بتواند به عنوان ادبیات داستانی افغانستان معرفی شود و از ادبیات داستانی افغانستانی نمایندگی کند بسیار اندک بوده است. در واقع هر زمانی که جامعه تا یک حدی ثبات پیدا کرده و فرصتی برای نوشتن ایجاد کرده است، میبینیم وضعیت ادبیات داستانی نیز بهبود پیدا کرده است. در واقع ادبیات داستانی با دیگر ژانرهای ادبی فرق میکند. ادبیات داستانی برای ایجاد خود، نیاز به زمان دارد. به عنوان مثال میتوان یک غزل و یا یک قطعه شعر را در مدت کوتاه نوشت؛ ولی یک رمان را نمیتوان در مدت کوتاه نوشت. نوشتن یک رمان نیازمند به سالها وقت است. نیازمند به یک ثبات و آرامشی است که نویسنده بتواند آن را به پایان برساند. به همین خاطر، چون ما این ثبات را در زندگی اجتماعی و فردی خود نداشتهایم و یا کمتر داشتهایم، آثار داستانی بهخصوص رمان کمتر نوشته شده است. ما داستان کوتاه بیشتر داریم تا رمان. به خاطر اینکه داستان کوتاه نیاز کمتری به وقت دارد؛ اما رمان به یک برنامهریزی درازمدت و وقت طولانی دارد. با این حساب به نظر من در بیست سال اخیر که یک ثبات نسبی در افغانستان برقرار بود، ما دستاوردهای بهتری در حوزۀ ادبیات داستانی بهخصوص رمان داشتهایم. البته گذشت زمان را هم نباید نادیده گرفت و اینکه نویسندگان پیشکسوت ما به تجربیاتی دست یافته بودند و این تجربیات شان را در اختیار نسلهای بعد قرار دادند و نسل جوان هم با استفاده از تجربیات نویسندگان پیشین و هم با آشنایی بیشتر با ادبیات مدرن، توانستند دست به آفرینش آثاری بزنند که با معیارهای مدرن و روز مطابقت بیشتری داشته باشند. براین اساس میتوانم بگویم که اوج داستاننویسی ما در همین سالهای اخیر بوده است.
فرهنگ: وضعیت داستاننویسی در غربت را چگونه ارزیابی میکنید؟
خاوری: به نظر من از مهاجرت نویسندگان ما به غرب چیز زیادی نمیگذرد؛ یعنی نویسندگان ما هنوز در غرب تازهوارد هستند، جذب جامعۀ غرب، جذب فرهنگ و زبانهای غربی نشدهاند. بنابراین هنوز نویسندگان ما هرچند که در دنیای غرب زندگی میکنند از لحاظ ذهنی، فکری در افغانستان بهسر میبرند. هنوز دغدغههای مسائل اجتماعی خود را دارند و هنوز داستانهایی را که مینویسند در حال و هوای جامعۀ خود شان و براساس دغدغههای گذشته شان است. خب! شما بر این وضعیت، دوری این نویسندگان از جامعۀ اصلی و ناآشنایی و عدم ارتباط شان را با جامعه فعلی هم اضافه کنید، در این صورت میشود گفت که این نویسندگان چندان حال و وضعیت رضایتبخشی ندارند. از خوانندگان خود دور هستند و از منابع الهام شان دور هستند، با مسائل جدیدی که دست به گریبان هستند هم تعامل قناعتبخشی نمیتوانند. با این حساب در یک برزخ بهسر میبرند. اما این چالشها با تمام قوت شان در برابر نویسندگانی قرار دارند که از مهاجرت آنها زمان زیادی نمیگذرد.
[با این وصف] تعداد اندکی از نویسندگانی که زودتر دست به مهاجرت زدند و با فرهنگ، زبان و مسایل اجتماعی دنیاب غرب ارتباط عمیقتری برقرار کردهاند و میتوانند این زبان را مطابق نیازها و معیارهای غربی بنویسند، طبعاً میشود نسبت به آنها دید مثبتی داشت و گفت که آنها هم تا حدودی تجربیات گذشته را دارند و هم از دستاوردهای جدید بهرهمند شدهاند و از ترکیب این هردو میتوانند آثار خواندنی را خلق کنند. اما یک نکتهای که در مورد این نویسندگان قابل یاداوری است اینست که نویسندگانی که به زبانی غیر از زبان مادری، به زبان بومی شان مینویسند طبعاً تعلق به ادبیات بومی شان ندارند. در واقع آثار شان آثار مربوط به حوزۀ ادبیای است که به آن زبان نوشتهاند. با این حال نمیتوان پیشینه آن نویسندگان و تم و موضوع داستانهای شان را و تأثیری را که بر نویسندگان هموطن شان میگذارند نادیده گرفت.
فرهنگ: داستاننویسی در غربت با چه موانع و چالشهایی روبهروست؟
خاوری: قبلاً هم عرض کردم که تحولات اجتماعی همانگونه که تأثیر مستقیمی بر دیگر جنبههای زندگی دارد بر ادبیات و داستاننویسی هم دارد. در واقع ادبیات، هنر و شکلهای مختلف ادبیات از قبیل داستان، در رابطۀ تنگاتنگی با زندگی است. همانگونه که وضعیتهای مختلف زندگی و مسایل مربوط به زندگی را بازتاب میدهد خودش هم تحت تأثیر وضعیتهای اجتماعی است. به همین خاطر است که هنر فرمهای مختلف دارد و به شکلها و قالبهای گوناگونی عرضه میشود. چنانچه گفتم، نوشتن داستان بهخصوص رمان مستلزم یک وضعیت اجتماعی نسبتاً آرام است که نویسنده بتواند برای نوشتن یک رمان برنامهریزی کند و مطمئن باشد که زمان کافی برای اجرای طرح خود دارد. مثلاً اگر وضعیتی را که ما در 20 سال اخیر داشتیم میتوانست ادامه پیدا کند طبعاً ادبیات ما سیر رشد خود را طی میکرد و ما شاهد آثار ادبی و داستانی بیشتر و بهتری بودیم. این تغییر اوضاع و ازهمپاشیدن همهچیز و پراکنده شدن نویسندگان به اکناف و اطراف جهان، سکتگیای را در پیشرفت و رشد ادبیات ما ایجاد کرد. ممکن است بعضی از نویسندگان به تدریج خود را بازیابند اما ضمانتی برای آنکه همهچیز به جای خود برمیگردد متأسفانه وجود ندارد.
فرهنگ: چشمانداز داستاننویسی افغانستان را چگونه میبینید؟
خاوری: گرچه فعلاً متأسفانه وضعیت بسیار تاریکی در کشور ما حاکم است اما من نسبت به وضعیت و آیندۀ ادبیات داستانی افغانستان خوشبینم. دلیلش هم اینست که نسل جدید نویسندگان ما خوشبختانه نسل پرمطالعه و آشنا به معیارها و اصول ادبیات معاصر است. آثاری هم که در این اواخر نوشته شده نشان میدهند که ادبیات ما و بهخصوص ادبیات داستانی ما گامهایی را به پیش برده و طبعاً این رشد و این حرکت متوقف نمیشود؛ هرچند با سکته و دشواری به پیش خواهد رفت و ما در آینده شاهد نوشته شدن آثار داستانی خوب و خواندنی خواهیم بود. مهاجرت نویسندگان ما به کشورهای غربی هرچند مشکلات و سکتگی در کار شان ایجاد کرده است اما از طرفی باعث آشنایی بیشتر آنها با ادبیات و معیارهای ادبی جهانی خواهد شد. این میتواند بر رشد و تعالی سطح کارشان تأثیرگذار باشد.
خبرهای مرتبط