Facebook
Twitter
Telegram
WhatsApp
Email
Print

از شب یلدا یا چله در افغانستان تجلیل به عمل آمد.

شمار زیادی از شهروندان افغانستان از شب چله یا شب یلدا به گونه‌های مختلف تجلیل به عمل آوردند.

خانوادها با خرید میوه‌جات خشک و تر و نشستن تا پاسی از شب  و اجرای مراسم خاص این شب را که درازترین شب سال است گرامی داشتتند.

در کنار اینها، شماری از شاعران و فرهنگیان و هنرمندان نیز با اشتراک‌گذاری شعر، نقاشی‌های رنگارنگ، خط و سایر  قالب‌های هنری، این شب را تجلیل کردند.

محمد عزیزی از شاعران مطرح افغانستان با سرودن غزل ناب، یلدا را این گونه توصیف کرده است.

 

یار یلدا چقدر گلگون است هر طرف آب و رنگ می‌بارد

جگرش چون انار پرخون است جلوه‌های قشنگ می‌بارد

 

از شکنج شام گیسویش از دو چشم پر هیاهویش

از خم بلند ابرویش تیغ و تیر و خدنگ می‌بارد

 

گوشوار ستارگان درگوش چادر بلند آسمان بردوش

از نگاه خسته و خاموش غصه‌های رنگ رنگ می‌بارد

 

کس چه می‌داند از دل یلدا این مهاجر همیشه دنیا

کاز فلاخن زمان هرجا بر سرش سرب و سنگ می‌بارد

 

آمد و رفت وگفت سال پار آب وخاک زمین شده بیمار

جای باران و برف انگار بمب و باروت جنگ می‌بارد

 

گفت آدمی جنون دارد فتنه دارد و فسون دارد

اشتهای خاک و خون دارد گرگ می‌شود پلنگ می‌بارد

 

دور گردون خراب می‌بینم آب افتاده زآسیاب می‌بینم

جای درس و کتاب می‌بینم چرس و تریاک و بنگ می‌بارد

 

بال‌ها از تفنگ می‌شکند شاخه‌ها از فشنگ می‌شکند

شیشه‌ها ز سنگ می‌شکند هرطرف ترنگ ترنگ می‌بارد

 

جنگل خزان‌زده تبدار، مزرعه اسیر رقص مار

از درخت جای برگ و بار دار و دشنه و تفنگ می‌بارد

 

یار یلدای نازک و نوربند از دل کهکشانی بلند

آسمانی ستاره و لبخند بر همه بیدرنگ می‌بارد

 

از حریر زلف پرچینش از جبین ماه و پروینش

از نیاز و ناز دیرینش عشق و شور و شرنگ می‌بارد

علی تابش یکی دیگر از شاعران جوان کشور در یک دوبیتی عاشقانه هزارگی از یلدا چنین استفاده کرده است:

نباشی هر شوم یلدایه پاطو

قد از مه غم رفیق رایه پاطو

موفامی روزی که از گیر مه بوری

دلم بامیان بی‌بودایه پاطو

..

محمد احمدی نیز دو دوبیتی زیبا در این باره دارد:

 

نه تنها من که یلدا بی‌مزار است

بدون بامیان و قندهار است

نه حافظ دارد و نی مثنوی را

سراج زخم‌هایش بی‌شمار است

نه تنها من که یلدا پیر گشته

به پا زولانه و زنجیز گشته

اوال‌اش میه از زندان طالب

موگه از زندگی دل‌گیر گشته

یکی از غزل‌های ناب یلدایی شعری است از علی مدد رضوانی که با استفاده از نماد یلدا وضعیت اسفبار کشور را توضیح داده است:

یلدا، نه شب که ماه دل‌آرای کابل است

ماه تمام در دل شب‌های کابل است

 

از پشت ابر نه که از برقع سیاه

با اضطراب محو تماشای کابل است

 

او غصه می‌خورد به گمانم که تا هنوز

اندوهگین روز مبادای کابل است

 

تا صبح آه و نالۀ ما را شنیده است

تا صبح او بفکر مداوای کابل است

 

می‌گفت جنگ نه، خرابی و رنج نه

دنبال کشف تازۀ معنای کابل است

 

با روسری آبی خود پاک می‌کند

او هر چه گرد بر رخ زیبای کابل است

 

این شعر را سلمانعلی ارزگانی خوشنویس مشهور کشور در زبان هنر چنین به تصویر کشیده است:

 

لینک کوتاه:​ https://farhangpress.af/?p=8814

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *