شکردخت حسان، سال ۱۳۷٨ ه.خ. در ولسوالی مرکز بهسود، ولایت میدان وردک تولد شده است. از دوران طفولیت علاقهی خاص به ادبیات داشته و در دوران مکتب شعرهای کتابهای درسیاش را با علاقهی فراوان حفظ میکرده است. محیط ناسالم و سطح پایین فرهنگ آن جامعه باعث شده تا در دوران مکتب شعری را نسراید.
سال ۱۳۹۶ با سپری کردن آزمون کانکور وارد دانشکدهی ادبیات فارسی، دانشگاه کابل میشود. در دوران دانشجویی کمکم به سرایش شعر آغاز میکند که در اوایل پنهان است. در همین زمان عضو “کانون شعر دانشجو” میشود و فعالیتهایش را ادامه میدهد.
شکردخت برعلاوهی شعر، به نقاشی نیز علاقهی فراوان دارد. او نقاشی را تاکنون پیش کدام استاد کار نکرده است.
مشوق شکردخت کسی نیست. او میگوید:” نه تنها کسی مرا تشویق نکرده است؛ بلکه به استهزا نیز گرفتهاند که دنبال شعر نرو، اینگونه شاعرکان زیاد است.”
شکردخت هنر را پناهگاه میداند که میخواهد آنچه در واقعیتهای جهان امکانپذیر نیست، در این پناهگاه خلق نماید.
بعد از فارغ شدن از دانشگاه او اکنون در یکی از مکاتب خصوصی شهر کابل اجرای وظیفه میکند.
غرقم میان دردهای بیشمار خویش
از هر طرف بودم همیشه بیقرار خویش
با هیچکس دعوا ندارم خستهام؛ اما
چندی شده دردی مرا کرده مهار خویش
اینجا کسی احساس پاکم را نمیداند
جا دادهام عشق خودم را در جوار خویش
رنجم فقط از خود نه، بلکه بیشتر بوده
اما دگر این روزها گشتم دچار خویش
بغضم شبیه بمب در من منفجر میشد
آسیب دیده قلب من در انتحار خویش
گیجم سرم را میفشارم با دو دست خود
میچرخم از دیوانگیها در مدار خویش
“خود نعش خود را شانه کرده گریه میکردم…”
باید که باشم بیشتر از قبل یار خویش
شبها کنار بالشم از بغض مینالم
درگیر هستم با سیاهی روزگار خویش
از دست دادم حس و حالم را میان درد
تنها نشستم بعد آنشب سوگوار خویش
حتا خدا درد مرا نادیده میگیرد
باید که باشم بعد ازین پروردگار خویش
***
خدا حتا به حالم زار میگرید ولی تو نه
تمام خلق او انگار میگیرد ولی تو نه
خودم بیمار بیخوابم پرستاری کنم از دل
گراف قلب من هر بار میگرید ولی تو نه
ازین پهلو به آن پهلو فقط سهمم پریشانیست
به خوابم خاطرات پار میگرید ولی تو نه
تمام شهر غمگین و برایم اشک میریزد
به حلقم ریسمان دار میگرید ولی تو نه
من و دفترچهام در انزوای خویش میمانیم
در آنسو همچنان خودکار میگرید ولی تو نه