زندگی خود ناقوس مرگ است
که گاه
از کرانههای آن
خونِ هفت رنگ جوانی چکه میکند
و گاه
کودکیها را زندهزنده
در آتشِ توهم هولناک رسیدن به جوانی
جزغاله میکند
به میانهسالیها نرسیده
وهمِ وحشتناک پیرانهسر
عصای سنگینِ خود را
به جان آدمی میکوبد
ترقترق
این هوسبازیهای رگبُر و جانسوزِ این پیر خیرهسر
رمق از نایِ خشکیدهی جان
میستاند
و در کشاکش زندهبودن و زندگیکردن
با آب و آتش همزاد میکند
- شاعر: فروغ