حیات الله رهیاب
نقد ادبی و دموکراسی (جستارهایی در نظریه و نقد ادبی جدید)، عنوان کتابِ حسین پاینده است که برای بار اول در سال ۱۳۸۵ توسط انتشارات نیلوفر و برای باردوم در سال ۱۳۸۸ با شمارگان ۱۶۵۰ نسخه در ۲۸۸ صفحه چاپ گردیده است.
حسین پاینده، کتابها و مقالات زیادی در حوزۀ نقد ادبی و نظریۀ ادبی نگاشته است که از آن جمله میتوان از کتابهای داستان کوتاه در ایران، گشودن رمان، نظریه و نقد ادبی، نقد ادبی و مطالعات فرهنگی، گفتمان نقد و غیره یاد کرد.
کتاب نقد ادبی و دموکراسی اثر گرانسنگی است که در خود مهمترین مقالات مربوط به نقد ادبی را جای داده است. عناوین عمدۀ مقالات این کتاب عبارتند از: مرگ مولف در نظریههای ادبی جدید؛ تباین و تنش در شعر “نشانی”؛ فراداستان؛ ساختار یک داستان پسامدرن؛ ملاحظاتی در بارۀ چشمانداز جهانیشدن ادبیات معاصر ایران؛ داستانک و توانمندی آن برای نقد فرهنگ؛ جایگاه مطالعات فرهنگی در رشتۀ ادبیات؛ شیوههای جدید نقد ادبی؛ بررسی یک آگهی تلویزیونی از منظر مطالعات فرهنگی؛ اسطورهشناسی و مطالعات فرهنگی؛ فروید و نقد ادبی؛ نقد ادبی و دموکراسی؛ بررسی مصداقهای سرقت ادبی در کتاب نظریههای نقد ادبی معاصر.
از خصوصیت عمدۀ کتاب نقد ادبی و دموکراسی آسانفهمی و روانی آن است. این خصوصیت به خواننده کمک میکند تا موضوعات را بهخوبی و بهآسانی درک کند.
نخستین موضوعی که نویسنده به آن میپردازد، رابطه میان نقد ادبی و دموکراسی است. نویسنده توضیح میدهد که ادبیات از زندگی جدا نیست. هرگونه عاطفه و احساس آدمی پیوند معنادار دارد با وضعیت اجتماع و محیطی که انسان در آن زندگی میکند. بههمین اساس تمام روابط فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و ادبی هر جامعۀ انسانی باهم در ارتباطاند که هر کدام بالای یکدیگر تاثیرگذاری و از همدیگر تاثیرپذیری دارند.
وی در مقالۀ فقدان گفتگوی انتقادی با فرهنگ، نویسنده به بررسی صادق هدایت، در ادبیات معاصر ایران میپردازد و هدایت را پژوهشگر فرهنگ عامیانه نیز میپندارد. قبلاً، من صادق هدایت را فقط داستاننویس میپنداشتم. نویسندهای که تنها از درونیات خود نوشته و از دردها و دغدغههای خود حکایت کرده است؛ ولی در این مقاله، چهرۀ پژوهشی هدایت بهخوبی رو شده است. در حقیقت، هدایت با نوشتن “ترانههای خیّام” بهخوانندگانش نشان میدهد که او با داشتن اطلاعات دقیق از پیشینیان توانسته است بهشرح خیلی چیزها بپردازد…
نویسنده، در مقالۀ جریان جدی نقد ادبی، از نبود جریانهای نقد در ایران، بهخصوص در دانشگاهها ابراز نگرانی کرده است و بیان داشته است که مباحث نقد ادبی و نظریۀ ادبی، تنها در دورۀ کارشناسی آنهم در دو واحد تدریس میگردد و در دورههای کارشناسی ارشد و دکترا از این مضمون خبری نیست. این نگرانی، امّا در دانشگاههای افغانستان نیز قابل حس است. در افغانستان نیز نقد ادبی، بهعنوان رۀافتهای نظاممند در علوم انسانی جای پیدا نکرده است و این شاخۀ ادبیات با آنکه در جوامع متمدن امروز بهعنوان مباحث مهم و کلیدی و معنادار ادبیات است، در کشور ما خوب مطرح نشده است.
پاینده، در مقالۀ نقد ادبی و دموکراسی، ریشههای نخستین ادبیات انتقادی را بهافلاطون، حکیم یونان باستان رسانده و نیز از اریستوفان، نمایشنامهنویس یونانی یاد کرده که پیش از افلاطون، نمایشنامۀ معروفش “غوکها” را نگاشته است و بهنقد ادبی پرداخته است. خاستگاه نقد ادبی را سرزمین یونان (مهد دموکراسی) و حکومت مردمسالار دانسته است. نقد ادبی از نظر افلاطون یعنی هدایت مردم بهسوی ثواب و صلاح. نویسنده، در این بخش میافزاید که نقد ادبی و دموکراسی پیوند دیرینه دارد و فهم نقد ادبی در گِرو باور بهدموکراسی و کثرتگرایی است.
“شحنه باید که دزد در راه است” عنوان مقالۀ آخری در این کتاب، بررسی مصداقهای سرقت ادبی در کتاب نظریههای نقد ادبی معاصر است. در این مقاله، نویسنده بهبحث سرقت ادبی و پیامدهای آن و همچنان به یادآوری چند نمونه سرقت ادبی از مقالههای خودش توسط مهیار علویمقدم در کتابش نظریههای نقد ادبی معاصر پرداخته است که از جمله نقد فرمالیستی شعر سهراب سپهری (دنگ…) و شعر شفیعیکدکنی (دریا) را یاد کرده که علویمقدم با جابهجایی چند واژه و عبارت در نقدهای حسین پاینده بدون یادکردی از پاینده در کتابش مستقیم نقل کرده است. در بخش پیامد فرهنگی سرقت ادبی، نویسنده میگوید، این کار نابخشودنی و بیبنیاد باعث تضعیف تحقیق و جستجو شده و بهنادیدهگرفتن زحمات نویسندگان و پژوهندگان میانجامد.
موضوع مرتبط