درغرب خبری نیست
(گفتگو با سالار عزیزپور؛ قسمت دوم و پایانی)
فرهنگ: رابطه خود را با مخاطبان تان را چگونه یافتهاید؟
سالار عزیزپور: در هرصورت این رابطه الزامیست. حتا اگر به سایهی خود هم بنویسیم. در یک ضلع متن، همواره مخاطب هست؛ مؤلف، متن و مخاطب اضلاع این مثلث هستند. در تجربه شخصی من، در بسا موقع این مخاطب است که در من، خود را مینویسد؛ شاید در مواردی مخاطب خاص باشد. من تصور میکنم ما همواره برای یکی و یا بسیاری مینویسیم. امکان دارد در مواردی این پلها و کدهای ارتباطی را به گونهی ناخودآگاه رقم بزنیم و این ویژگی زبان و متنمحوری، هستیشناسی امروزی ما را رنگ دیگر میبخشد.
فرهنگ: رابطه نان و شعر و نان و نوشتن را در غرب چگونه بررسی میکنید؟
سالار عزیزپور: با دریغ این رابطه در غرب هم چندان خوب نیست. هر نویسندهای این امکان را ندارد که از طریق نوشتن نیازمندیهای زندگی را تدارک ببیند. بازار بر همهچیز مهر خود را کوبیده است. برای فارسیزبانان بهویژه افغانستانیها بسیار دشوار است که از طریق نوشتن متن ادبی به زبان فارسی تکافو زندگی کنند. کار ترجمه و ترجمانی از محدوده این دایره بیرون است. هفت سال کار ترجمه در نهادهای دولتی و خدماتی برایم کارساز و شغلی برای درآمد بوده است.
فرهنگ: تأثیرات غربت را بر شاعران و نویسندگان مهاجر در غرب چگونه تحلیل میکنید؟
سالا عزیزپور: ما دو نوع شناخت از غرب داریم؛ شناختی از روی مکتوب و ترجمه و شناختی که با آگاهی و زندگی در غرب به دست میآید. وقتی که نوجوان بودم، کتابی ر ا میخواندم که عنوان جالبی داشت: (درغرب خبری نیست) بعدها، غربزدگی جلال آلاحمد را خواندم. من که با پیشزمینهی اندیشه و فکر چپ وارد غرب شدم، بیشتر نیچه و مارکس را شناختم. گویته، شیلر، کافکا و شمار دیگری از این دست را. بیشتر از سه دهه در غرب، دریافتم که سیر اندیشهی فلسفی، ادبی و… دچار افت شده است و افت اندیشه توامان با بحران چند لایه. با دریغ این بحران بیشترین صدمه را بر حاشیهنشینان و نیروی ذخیره کار ارزان رسانده است و برای آنها فرصت کمتر به زندگی میدهد و نیروی آفرینش و تولید متن را خواسته ویا نخواسته از ایشان میرباید.
ثأثیرپذیری از غرب برای مهاجران بسیار طبیعی است. از تأثیرپذیری تا آشنایی به ادبیات غرب یک دنیا فاصله است. با دریغ کسانی که به این درجهای از آشنایی میرسند و آن را میتوانند نهادینه بسازنند، دیگر انگیزهای برای کار به زبان مادری برای شان نمیماند! بهخصوص اگر امید برای بازگشت به جغرافیای زبانی و ادبی را هم از دست داده باشند.
فرهنگ: جناب استاد! از شما به خاطر این که فرصت دادید تا صحبتهای شما را بشنویم، سپاسگزارم.
سالار عزیزپور: از شما نیز ممنونم.
خبر مرتبط
ادبیات است که با رنگینکمان تخیل و زبان، زندگی را نجات میبخشد farhangpress.af