Facebook
Twitter
Telegram
WhatsApp
Email
Print

«سگ ولگرد» نام داستان کوتاهی است از صادق هدایت. این داستان با هفت داستان دیگر تحت همین نام درسال 1321 در تهران منتشر شد. داستان سگ ولگرد یکی از داستان‌های مشهور جهان است که به زبان‌های آلمانی، انگلیسی، فرانسوی، ترکی و کردی ترجمه و ده‌ها بار نشر شده است.

این داستان از زوایای مختلفی خوانده و نقد شده است. یکی از ابعادی که بیشتر از جهات دیگر باید مورد توجه و نقد قرار بگیرد مسألۀ شخصیت‌پردازی است.

شخصیت‌پردازی در این داستان از اهمیت قابل ملاحظه برخوردار است. زیرا قهرمان داستان، یک سگ آواره است. هدایت در این داستان مانند شماری دیگری از داستان‌هایش، حیوان را جایگزین انسان کرده است. اگرچه سگ در این داستان با تمام خصوصیات واقعی‌اش حضور دارد، اما این سگ به تعبیری جلال آل احمد، خود صادق هدایت است. یا هم هر انسان دیگر در این هستی می‌تواند باشد. بنابراین شناخت حیوانی چون سگ و توصیف واقعی هستی‌شناسانه از آن در قالب حیوان کار ساده‌ای نمی‌باشد. لازمه چنین توصیفی، درک حیوان‌گونگی از یک حیوان است. راه‌یابی هستی‌شناسانه به عمق چنین موجودی دشوار و گاه محال به نظر می‌رسد. از این‌رو انتخاب آن به عنوان یک نماد، از شهکاری‌های هدایت به شمار می‌رود. هدایت با ترکیب دو عنصر ذات حیوانی و روح و وجدان انسانی به خلق یک داستان واقع‌گرا و روان‌داستان پرداخته است. او با استفاده از تجربۀ مطالعات ادبی، فلسفی، اجتماعی، روان‌شناسانه توانسته یک الگوی خوب داستان را بیافریند و عرضه نماید.

بررسی دقیق و کامل شخصیت‌پردازی در داستان سگ ولگرد، نیاز به فرصت بیشتر دارد. در این مجال که هدف ارائه صرف کارخانگی است فقط به صورت مجمل به آن می‌پردازیم:

الف. شخصیت‌پردازی مستقیم

هدف در شخصیت‌پردازی مستقیم بیان و توصیف مستقیم وجوه ظاهری و شناسنامه‌ای شخصیت است. در این وجه، سگ ولگرد که برای آن نام «پات» برگزیده شده است، حیوان اصالتاً اسکاتلندی است که فعلاً آوارۀ خیابان‌های ورامن تهران می‌باشد. پوزه‌کاه‌دودی و پشم‌آلود دارد. خال سیاه در پاه، گوش‌های بلبله، دم براغ، موهای تابدار چرکین و دو چشم باهوش آدمی، از اوصاف این حیوان بیچارۀ راه گم‌کرده است.

«این یک سگ اسکاتلندی بود که پوزه کاه‌دودی و بپاهایش خال سیاه داشت، مثل اینکه در لجن‌زار دویده و باو شتک زده بود. گوشهای بلبله، دم براغ، موهای تابدار چرک داشت و دو چشم باهوش آدمی در پوزه پشم‌آلود او می‌درخشید. در ته چشم‌های او یک روح انسانی دیده می‌شد، در نیم‌شبی که زندگی او را فراگرفته بود یک چیز بی‌پایان در چشم‌هایش موج میزد و پیامی با خود داشت که نمی‌شد آن را دریافت، ولی پشت نی‌نی چشم او گیر کرده بود .»

ب. شخصیت‌پردازی غیرمستقیم

هدف از این نوع شخصیت‌پردازی، بیان اوصاف و ویژگی‌های شخصیت است که ارتباط زیادی با صورت ظاهری آن ندارد بلکه شامل خلق و خو، اخلاقیات و باورها، رفتارو اعمال، گفتار و دیالوگ، افکار و احساسات، تعامل با دیگران و واکنش به موقعیت‌ها و رویدادها می‌شود. خواننده از طریق این الگوها به شخصیت واقعی قهرمان داستان یا نویسنده پی می‌برد.

در داستان سگ ولگرد، ما با رفتارها و کنش‌های مختلف برمی‌خوریم که می‌تواند شناخت دقیق‌تر از سگ ولگرد/ انسان به ما ارائه بدهد. به صورت فهرست‌وار می‌توان این خصوصیات را برای سگ آواره چنین قطار کرد:

  1. مهاجر و بیگانه
  2. تنها و سرگردان
  3. محتاج و نیازمند به نان (گرسنه)
  4. نازادانه
  5. محبت ندیده و آزاریافته/ دنبال قطره ای از محبت؛ تحمل قساوت و ظلم انسان
  6. گم شده
  7. به دنبال دوران کودکی
  8. به دنبال کسی که روزی به او غذا بخشیده
  9. به دنبال آرامش و امنیت
  10. یأس و ناامید
  11. ………….

نتیجه

عنصر اصلی در داستان سگ ولگرد، شخصیت‌پردازی است. هدایت با برجسته‌سازی این عنصر در داستان سگ ولگرد، می‌خواهد چگونه بودگی انسان به مخاطبانش نشان دهد. او با یادآوری مجموعه خصال آدمی به ما نشان می‌ده که آدمی همواره در سرنوشتش جز آوارگی، رنج، ستم، گرسنگی، گم‌گشتگی، تلاش برای آزادی و رهای از قلاده‌های آهنین، ازپا افتادگی، منتظر مرگ بودن و طعمه کلاغان شدن، ندارد.

نویسنده: م. ج

لینک کوتاه:​ https://farhangpress.af/?p=10848

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *