ولایت کابل
سلام بچههای خوب! شما خوبید؟ درسهای خود را خوب میخوانید؟ حتماً به درسهای خود علاقه دارید. میدانید که تمام چیزهایی که میبینید از همین کوشش و درس خواندن به وجود آمدهاند؛ مثلاً موتر، تلفن، برق، سرک، خانههای زیبا و چندطبقه. همهی این چیزها از برکت درس ساختهشدهاند.
اکبر که بچه شوخ بود، سرش را بلند کرد و گفت: معلم صاحب! شما چه چیزی ساختهاید؟
معلم تهمینه با لبخند ملیح گفت: در آن زمان که من خرد بودم، مکتب نبود. قرآن شریف را در مسجد پیش ملّا یاد گرفتم. بعد هم تا صنف دوازده به مکتب رفتم، سپس انقلاب شد و من از مکتب رفتن ماندم.
وقتی که جنگ ها شدت یافت، من با خانوادهام از این شهر به آن شهر و از این ولایت به آن ولایت مهاجرت میکردیم؛ اما جنگ همچنان شدت پیدا میکرد و ما هرروز جای خود را تغییر میدادیم. روزهای سختی بود. دعا کنیم که آن روزهای سخت دیگر تکرار نشود و صلح و آرامش نصیب مردم ما شود. من در آن سالها با خانوادهام در بسیاری از شهرها و ولایتهای کشور مسافرت کردم و از نزدیک خیلی از جاها را دیدم. با آنکه من یک زن هستم؛ اما روزهای دربدری و از جایداد کوچ کردن، مرا خیلی پخته کرده است.
شاگردان عزیز! فرصتهایی را که امروز برای تعلیم و تربیت دارید، ما در روزهای جنگ نداشتیم؛ بنابراین درس بخوانید تا وطن خود را به دست خود آباد کنیم. در آبادی کشور، زن و مرد میتوانند سهم داشته باشند و همه میتوانیم برای بازسازی وطن خود کمک کنیم.