مقدمه
تقی واحدی از داستاننویسان، روزنامهنگاران و نویسندگان نامدار افغانستان است. او در داستاننویسی از معدود افرادی است که داستانهایش ویژگیها و شاخصههای خود را دارد. از او چند اثر داستانی به نشر رسیده است. با خبر شدیم که اثر جدید او بهنام «وقتی که دمبوره تار ندارد» به تازگی زینت چاپ یافته است. این اثر تجربیات و چشمدیدهای او از هفت دوره انتخابات گذشته را دربر میگیرد. او در این اثر با کمک تجربیات داستانیاش توانسته در حوزۀ سیاست نیز اثر بدیع خلق کند. در پی انتشار این اثر بر آن شدیم تا با او گفتگویی داشته باشیم که در زیر آن را میخوانید.
فرهنگ: جناب استاد واحدی عزیز! اثر جدیدی از شما به نام «وقتی که دمبوره تار ندارد» توسط نشر آمو به چاپ رسیده است. ضمن خسته نباشید به شما، میخواهیم بدانیم چاپ این اثر را چگونه یافتید؟
واحدی: هنوز نسخۀ چاپی کتاب به دستم نرسیده. اما از روی پیدیاف آن و فرایندی که منجر به چاپ شد، احساس رضایت میکنم. همینجا از دوست خوب و سختگیرام حسین محمدی که زمینهساز چاپ و نشر آن گردید، سپاسگزاری میکنم و همینطور از مدیریت نشر آمو. به لحاظ شخصی چاپ و نشر این اثر را مانده نباشیدی برای خودم میدانم. مسلماً پاداش اصلی منوط است به نحوۀ واکنش مخاطبان. چیزی که برایم آزاردهنده است دشواریهای سر راه توزیع کتاب و رسیدن آن به علاقهمندان است. هنوز برای حل این مشکل راه حلی قناعتبخش پیدا نکردهام.
فرهنگ: ستقبال مخاطبان از این اثر تا کنون چگونه بوده است؟
واحدی: فعلاً زود است که جمعبندی قابل اتکا در این زمینه داشته باشم.
فرهنگ: چه چیزی باعث شد تا یک اثر سیاسی خلق کنید؟
واحدی: از بیش از سهدهه به اینسو یکی از مباحثی که ذهنم را درگیر کرده، بحث انتخاب انسان بوده است؛ اینکه به لحاظ تکوینی آیا انسان مختار است یا مجبور و به لحاظ اخلاقی، مرز اختیار و عدم اختیار انسانی را چگونه باید مشخص کرد که سودش به جامعه انسانی بیشتر از زیانش باشد؟ اگر مرزبندیی را که در این زمینه اعلامیه جهانی حقوق بشر انجام داده که در آن به انسان حق آزادی و اختیار چشمگیری در انتخاب داده، مبنا قرار دهیم، سؤالهای دیگری خلق میشود. از جمله این سؤال دارای ارزش جامعهشناختی، که جوامع انسانی در عمل چگونه با موضوع انتخاب برخورد میکنند؟ به عبارت جزئیتر چه عواملی بر نحوۀ مواجهه انسان و جوامع انسانی با حق انتخاب و از جمله انتخابات به مفهوم سیاسی آن تاثیر میگذارد؟ این واقعیت که بخت خوش، یار شد تا در تمامی انتخاباتهای دوره جمهوریت نظارت روشمند داشته باشم، در کنار این عادت که از دروازهای وارد میشوم که بر رویم باز باشد، دست در دست هم دادند و انگیزهای شدند برای ثبت لحظات پیچ و خمدار فرایندهای انتخاباتی در محلهای مورد نظارتام.
علاوه بر آن به عنوان علاقهمند مباحث شهروندی، و در همسویی تئوریک با مدافعان بحثهای موقعیت که اگر همۀ انسانها این حق را برای خویش قایل شوند که خود سخنگوی خود باشند، حالوروز بهتری خواهند داشت، به خود قبولاندم که روایت چشمدیدها و برداشتهایم از رویدادهای بحثبرانگیز انتخاباتی و تأثیرگذار بر سرنوشت عمومی را در قالب مکتوب سامان بدهم، و همچنین به تألیف دیدگاههایی بپردازم که هرکدام به زعم نگارنده میتوانند بر گوشهای از فضای خاکستری و از برخی جهات تیرۀ انتخاباتهای دودهۀ اخیر کشورم پرتوی بیندازند.
فرهنگ: انتخابات نمادی از دموکراسی است. برداشت شما از دموکراسی «جمهوریت» چگونه است؟
واحدی: در این رابطه بهتر میبینم دیدگاه محمد شفق خواتی را نقل کنم از مقالهاش به نام «قومکراسی و قبیلهسالاری؛ ماهیت انتخابات و دموکراسی». خواتی نوشته است که در افغانستان نه دموکراسی استقرار یافت و نه شبه دموکراسی، بلکه دموکراسی صوری تنها ارمغانی بود که در دنیای پساطالبانی نصیب مردم آن گردید. منظور او از دموکراسی صوری یا نمایشی، نوعی نظام الیگارشی است که دارای برخی نهادهای دموکراتیک صوری و نمایشی باشد.
پاسخ من به این سؤال که آیا ما به تدریج میرفتیم تا از یک دموکراسی به گفتۀ خواتی «صوری» به سوی یک دموکراسی حداقلی نزدیک شویم، اگر معیار را میزان مشارکت و شفافیت بدانیم نه، ولی اگر روند ـ اگرچه بهکندی ـ روبهافزایش نقش نهادهای مدنی و احزاب سیاسی بدانیم تا حدی بلی. و اگر آزادی بیان و تضعیف تمرکز اقتدار گفتمانی بدانیم باز هم تا حدی بلی. ما از جهاتی به سوی پاکستانیشدن دموکراسی و انتخابات در افغانستان میرفتیم که یکشمار خانوادههای متمول دارای قدرت سنتی، شبکههایی تشکیل میدهند که اگرچه مزایای زیادی برای شهروندان عادی ندارد اما رقابت آنها بر سر چوکی، به سایر شهروندان فرصت نفسکشیدن در فضای نسبتا باز را میدهد. تا دو سال بعد از انتخابات ریاست جمهوری 1393 این باور من که ما حرکت نسبتاً متعارفی به این سمت داریم هنوز رنگ نباخته بود.
فرهنگ: به نظر شما مهمترین مؤلفههای فرهنگ سیاسی مردم در دورههای مختلف انتخابات چیست؟
واحدی: من مهمترین مؤلفههای فرهنگ سیاسی مردم در انتخاباتهای دوره جمهویت را موارد زیر میبینم؛ با این توضیح که این مؤلفهها الزاماً اختصاص به این دوره ندارند:
- قومیت؛ عنصر قومیت، مهمترین شاخص عقلانیت سیاسی، مرزبندیهای گروهی و گفتمانهای سیاسی را در محافل و دستهجات نیمهرسمی شکل میداد. عقلانیت و آگاهی سیاسی قومی، به انتخاباتها رنگوبوی قومی میداد و رقابتهای سیاسی و گزینشها با گرایشهای قومی صورت میگرفت. به عبارت دیگر فرایند تبدیل امر تکصدا و همگون به امر چندصدا ـ اگرچه غیررسمیـ غالبا تنپوشه قومی به خود میگرفت. به موازات آن، طرح مسایل مرتبط به قومیت در محافل رسمی و رسانهیی همراه بود با مذمت گرایشهای قومی در آرایشهای سیاسی. در این نکوهش و گرایش به نظر میرسید که دوسویگی قومگرایی درهم پیچیده میشد؛ سویهیی از قومگرایی که بسته و برتریطلب است وانرژی خود را از تسلط بر دیگر هویتها، بهدست میآورد و سویۀ دیگری از هویتخواهی قومی که واکنشی و برابریخواهانه است و نشان داده که با هویت بزرگتر انسانی، فرهنگی و جنسیتی توانایی همنشینی دارد. این درهم پیچیدگی و اختلاط گاه عامدانه صورت میگرفت تا سویه انسانی قومگرایی پنهان بماند.
2 . جنسیت؛ طی دو دهۀ اخیر، کارزارهای انتخاباتی یکی از مهمترین فرصتهایی شد برای زنان جهت ورود به بحثهای سیاسی و تأملورزی نسبت به امور عمومی. حضور کاندیداهای زن به همجنسان آنها انگیزه میداد تا گرچه با کمعلاقهگی، راجع به انتخابات گپ بزنند و در مواردی به بحث و مشاجره بپردازند. اگرچه این فرصتهای حضور در ارتباط به انتخاباتهای شوراهای ولایتی و جرگۀ ولسی با حمایت تبعیضآمیز قانونی تقویت گردید، اما عقلانیت سیاسی مردانه، مسیر این فرصتها را ناهموار و خطرناک نگه میداشت. این واقعیت که سخنرانیهای زنان کمتر زمینه مییافتند که در انظار عمومی و در فضاهای باز ایراد شوند و غالب محافل تبلیغاتی آنان به سوی محیطهای اختصاصاً زنانه رانده میشد، با توجیه سنتهای مردسالارانه ـ و در صورت لزوم بازآفرینی آن با نُرمها و فرمهای بابروز ـ پشتیبانی میگردید. فعالان زن افغانستانی نهتنها به این علت که سرمایۀ اقتصادی اندکی داشتند، بلکه به سبب موانع ورود به قلمرو جامعۀ غیرتمند مردانه، در تشکیل مجامع، انجمنها و تبلیغات انتخاباتی با سختیهای بیشتری روبهرو بودند. غیرتمندی باورهای مردسالارانه، کمیت وکیفیت حضور سیاسی زنان را ناپایدار میساخت.
3 ـ سرمایه؛ این سرمایه که در ابعاد اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی نمود مییافت، با مبدل شدن به سرمایه سیاسی در کارزارهای انتخاباتی، درزهای اجتماعی را آشکارتر میکرد. به این ترتیب کسانی که از این سرمایهها ـ بهخصوص سرمایه اقتصادی ـ بهرۀ بیشتری داشتند میداندار رقابت در کارزارهای انتخاباتی میشدند، و بقیه شهروندان را به پیرامون میدان و در جایگاه تماشاگران میراندند. فعالان مدنی به آن حدی از فراوانی، پختگی فکری و جانسختی احساسی نرسیدند که در برابر روند رو به افزایش شکافهای طبقاتی ایستادگی مؤثری انجام بدهند. از این روی این واقعیت آزاردهنده که سرمایه در اشکال مذکور جامعه را به اقلیتی برنده و انبوهی بازنده تبدیل کرد، همچنان یکی از مؤلفههای شکلدهنده فرهنگ سیاسی ما باقی ماند و احتمالاً یکی از عوامل اصلی فروپاشی نظام جمهوری شد.
ادامه دارد
مطالب دیگر
پرتاب شدن سنگی در اقیانوس ترجمه (farhangpress.af