قسمت دوم
تذکر:
در قسمت نخست گفتگو، واحدی سه مؤلفه را بری فرهنگ سیاسی مردم افغانستان در دورههای انتخابات برشمردند. اینک بقیۀ گفتههای ایشان را میخوانید:
4 ـ مسئولیتگریزی، و دیگریسازی؛ علاقهمندی به دست پشت پردۀ سرنوشتساز و گریز از قبول مسئولیت که از مؤلفههای عقلانیت سیاسی در افغانستان بوده است، در دوره جمهوریت نمودهای پررنگی در کارزارهای انتخاباتی پیدا میکرد. گرایش به مسئولیتگریزی به تنبلی فکری و رفتاری و در مجموع ندانمکاری دامن زد. مقوله معروف «یک نی و صد آسان» که طرفداران سرسختی در کشور دارد، در همین چارچوب قابلیت فهم مییابد. چنین علاقهمندی، از یکسو به دیگرستیزی و انزواگرایی و از سوی دیگر به مطالبهگری از دیگری تداوم داد. به نظر میرسد که گرایش ریشهدار به دعا و التماس و یا نفرین که شکل آیینی به خود گرفته در شکل دادن به این گونه عقلانیت سیاسی بینقش نبود و نیست.
همینطور دیگریسازی و دیگرستیزی که همواره به عنوان یکی از پتانسیلهای قوی برای تحرک بخشیدن به جامعۀ ما عمل کرده است، زمینه را برای بالندگی و پرورش ایدئولوژیهای عمیقاً افراطی و تمامیتخواه هموار کرد. مثل ملیگرایان افراطی، چپگرایان تندرو و اسلامگرایان بنیادگرا که علاقهمندی شدیدی به انداختن گناه ناملایمات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جامعه به گردن دیگرانمهم دارد. سیاستمداران پوپولیست هم از این رویکرد، بهرهوری فرصتطلبانه داشتند. یکی از آنها که با مهارت از این رویکرد فراجناحی بهره میبرد، رئیس جمهور سابق حامد کرزی بود. بهویژه در وضعیتهایی که در برابر سنگینی مسئولیتهای کاریاش احساس درمانگی میکرد برای توجیه اقدامات مبهم خود به این حربه روی میآورد.
این باور شایع در میان شهروندان افغانستان که دیگری ِمهم نقش بنیادیتری در رقمزدن سرنوشت سیاسی آنان و کشورشان داشته، با دادن احساس زبونی و بیقدرتی، روحیۀ پاسخگویی را بهطور پیوسته در آنان تضعیف میکرده است. این باور سبب شده که غالب کنشگران سیاسی در پشت کامیابی مخالفان فکری و سیاسی شان، به دنبال دست نامرئی بیگانه بگردند و کمتر علاقهمند بودهاند که روی آسیبشناسی کارنامههای خود تأمل کنند. این واقعیت که بنبستهای انتخاباتی در سه دور برگزاری انتخابات ریاست جمهوری توسط عناصر بیگانه (سازمان ملل متحد و یا وزارت خارجهی امریکا) گرهگشایی شد اگرچه بهطور مقطعی راه توافق و تداوم حکومتداری را باز کرد اما به لحاظ استراتژیک تداعیگر تداوم شکست، باور به دیگریمهم و احساس تلخ ناتوانی در ذهن مردم و بهویژه سیاستمداران افغانستانی بود؛ اینکه ما کارایی نداریم و چرخ ماشین زمامداری را باید زور دیگری مهم بچرخاند.
درک عمیقتر این نگاه توطئهمحور از سوی جامعۀ جهانی، آنها را بهطور فزایندهای نسبت به تداوم همکاری محتاطتر و حتا کمعلاقهتر کرد. انتقاد واردشده به کمککنندگان بینالمللی مبنی بر اینکه محتاطانه و دیر اقدام میکنند میتواند این پاسخ قابل درک را داشته باشد که این مسئولیتناپذیری و خارجیستیزی قشرگرایانه در بین غالب شهروندان و مقامات افغانستانی بود که جامعۀ جهانی را از سر ناگزیری به سوی چنین گزینهای سوق داد. این باور رایج و نقل بسیاری از مجالس که رئیس جمهور را امریکا تعیین میکند و آرای آنها و برگزاری انتخابات نمایش خندهآوری بیش نیست، تأثیرات ویرانگری بر ریشهگیری عناصر دموکراسی در افغانستان داشت و از جمله مانع شکلگیری یک باور عمیق و استراتژیک نسبت به اهمیت برگزاری انتخابات و مشارکت در آن شد. مردم بهطرز گیجکنندهای دوست داشتند ـ غالبا با توجیه سیاستمداران ـ اختیار را از خود سلب کنند. در جایی که نقش یک کشور خارجی قابلیت آن را نداشت که موجه جلوه کند، مثلاً در انتخابات جرگۀ ولسی، این زدوبندهای پشت پرده و پول بود که در ذهن آنها تعیینکنندۀ راهیابی یک کاندیدا به پارلمان میشد و نه رای آنها.
به این مؤلفهها میتوان به تفاوت و حتا در مواردی به رویارویی عقلانیت شهری و روستایی اشاره کرد؛ در حالی که روستائیان آرمانگرا درگیر نبرد سخت بر سر برد و باخت بودند که معمولاً برای آنها مفهوم نیابتی داشت و به اصطلاح رسیدن به بوی کباب بود تا خود کباب، باشندگان شهرهای بزرگ غالباً به بهرهگیری از فرصتهای ایجادشده چنگاو بودند. به عبارت دیگر روستائیان بیشتر از راه دگرگونسازی که خشونت و هزینه زیادتری میطلبد در صدد پیمودن راه رسیدن به اهداف بودند، حال آن که شهرنشینان ترجیح میدادند از راهبرد مشارکتپذیری، هدفهای شان را دنبال نمایند.
شتابزدگی نیز از خصوصیات فرهنگ سیاسی ما بوده است؛ این طرز تلقی که ما نسبت به سایر ملل پس ماندهایم، و باید به جبران آن بپردازیم، نوعی نسنجیدگی در طرح و اجرای برنامهها را به دنبال میداشت. به عنوان مثال در تأسیس نهادهای تعلیمی و تحصیلی و یا نهادهای صحی و رسانهیی چنان با خامفکری و شتابزدگی برنامهریزی و عمل کردیم که نهتنها دستاوردهای ناچیزی در پی داشت، بلکه تباهی روان، ترویج فساد و بیاعتمادی اجتماعی را فزونی بخشید و در نهایت به عقبگرد سیستمی منجر شد.
فرهنگ: چه عواملی باعث شکست دموکراسی شده است؟
واحدی: حرکتی که امیدوار بودیم در قالب تئوری «داگلاس نورث» از نظم اجتماعی با دسترسی محدود پایه به سوی نظم اجتماعی با دسترسی محدود بالغ روان باشد، نشانههایی از برگشت به نظم اجتماعی با دسترسی محدود شکننده را به تدریج از سال 1395 به بعد در خود نمایان ساخت. هم به علت اتکای تعیینکننده به محرک بیرونی و هم به علت ناکامی ائتلاف مسلط سیاسی در ایجاد قابلیت جذب یکی از مهمترین جناحهای خشونتزا (طالبان) زیر چتر واحدی که برای توزیع رانتهای خلق شدۀ سیاسی و اقتصادی بینشان به جای خشونت، از مذاکره و سپس همکاری استفاده کنند. به این ترتیب با تصمیم گیجکنندۀ دونالد ترامپ رئیس جمهور غیرمتعارف ایالات متحده در رویگردانی از حمایت دموکراسی شکنندۀ افغانستان که پایههای جمهوریت بیمار ما را لرزاند به علاوۀ پیامدهای رفتار کجدارومریز شخصیت مالیخولیایی اشرفغنی و شبکۀ تمامیتخواه او و در نهایت تیر خلاص جوبایدن برای بیرونکردن تمامی نیروهایش از افغانستان، مسیر ناهموار قطار دموکراسی افغانستانی چنان شیب تندی پیدا کرد که زمینهساز سقوط آزاد قطار گردید. البته در زمینهسازی این سقوط، ندیدن نقش میراث فرهنگی ضد دموکراتیک خود ما، نارضایتی گستردۀ ناشی از توزیع شدیداً غیرمنصفانۀ فرصتها و امتیازات، ضعف جامعۀ مدنی در ریختن شالودۀ پیوند میان مردم و دولت و از جمله در شکلدادن به حزبهای سیاسی دموکراتیک، و تمایل آن به رفتارهای مافیایی ـ که به ترویج بدبینی نسبت به قواعد دموکراتیک بازی قدرت انجامید ـ، چپگرایان گرفتار ورشکستگی ایدئولوژیک و فهم ضد و نقیض مردم از ماهیت دموکراسی، میتواند ما را از گرفتن پیام درست این شکست باز دارد.
در همین راستا از یاد نبریم که نهال گفتگوهای جدیتر راجع به راههای مبارزه با فساد و معافیت از مجازات و دسترسی عادلانهتر به قدرت که بهویژه در دورۀ کارزارهای انتخاباتی، جوانه میزد، به دلیل عدم آبیاری با مباحث و باورهای ریشهدارتر و دارای ضمانت اجرایی مطمئنتر و همچنین جانسختی سنتهای استبدادی، قبل از بار دادن خشک میگردید. از همینروی بود که با وجود پیشبینی آزمونهای اساسی یک دموکراسی نمایندگی در قانون اساسی و قانونهای مرتبط منبعث از آن، مسیر دموکراسی به بنبست خورد؛ آزمونهایی مثل مجاری متعدد رسمی و غیررسمی انتقال افکار عمومی به رهبران برگزیده، و نحوۀ نظارت بر رهبران و فرصتهای منظم برای مردم به منظور تعویض رهبرانی که واکنش آنان در برابر افکار عمومی رضایتبخش نیست. به این ترتیب بدبینی نسبت به صداقت رهبران نظام حاکم و بیاعتمادی اجتماعی در میان اقشار جامعه به گونهای گستره و ژرفا پیدا کرد که از حد قابل تحمل گذشت و به احساس بیگانگی سیاسی و تقریباً قطع مشارکت رسید.
فرهنگ: نامیکه برای این اثر انتخاب شده نشان از چه دیدگاهی میدهد؟
واحدی: در انتخابات ریاست جمهوری سال 1388، مأموریت نظارتیام از انتخابات را باید در شهر ایبک ولایت سمنگان انجام میدادم. یک جوان ایرانی پناهجو به نام هاشمآغا را که به مزار شریف آمده بود و جایی برای بود و باش نداشت و به دلیل تعطیلات انتخاباتی، کارهای اداریاش را نیز پیگیری نمیتوانست، با خود بردم. در ختم کار نظارت و در راه بازگشت هنگامی که از کنار غرفهها و دکانهای محقر ولی چشنمنواز آیبک عبور میکردیم، هاشمآغا گفت: «این دوتارها را چی میگین شما؟» تا گفتم دمبوره، اضافه کرد که؛ «اینها برای توریستهای خارجی ساخته میشن یا برای خود افغانیها؟»
نمایش تعداد بیشماری دمبوره که از چتر پیشخوان دکانها بالای بوجیهای بادام و قروت آویزان بودند، برایم تازگی نداشت، لکن سؤال او مرا وادشت که با دقت بیشتری به تماشای آنها بپردازم. گفتم: «نمیدانم. ولی در سمت شمال، دمبوره خیلی طرفدار داره، گرچه نسبت به گذشته کم شده.» هاشمآغا گفت: «ولی من این دو سه روز کسی را ندیدم اینجا که دمبورهای نواخته باشد.» به شوخی گفتم: «لابد دمبورهها تار ندارند!» گفت که متوجه نشده. خواستم کمیشاعرانه شرح بدهم؛ «تار دمبورهها در دل آدمهاست. با تمام سابقۀ دلمستی، دمبورۀ دل آدمهای شمال سالهاست که بیتار شده. حالا بهسختی میشه که مستی و شادمانی را در زندگی اونها حس کرد.» لبخندی زد و گفت: «حالا متوجه شدم!»
عنوان شاعرانۀ کتاب، علاوه بر تداعی معنای نمادین مورد نظر در این خاطره، استعارهای است برای بیان وضعیت دودهه شبهدموکراسی ما، و با درنظرداشت پیشزمینههای ذهنی مخاطب، میتواند حامل پیام یا حتا پیامهای نمادین دیگری نیز گردد که به نحوی با تعامل اجتماعی بیمارگونه و کجدارومریز جامعۀ معاصر افغانستان پیوند داشته باشد.
فرهنگ: از کارهای زیردست و تازه تان معلومات دهید؟ آیا آن هم سیاسی خواهد بود؟
واحدی: باورم این است که هرکاری که برای تأثیرگذاری در جامعه انجام میشود، دارای سرشت سیاسی است، اگرچه که موضوعاش بازیهای سیاسی مثل انتخابات نباشد. یک رمان زیر کار دارم. البته طرحهای دیگری هم در ذهن دارم که نمیدانم موفق به پیاده کردن آن میشوم یا نه. فعلاً اولویتام کارهای نیمهتمام است. از سوی دیگر وجدانم مرتب به من هشدار میدهد که نسبت به مسئله آب و سرنوشت نسلهای آینده در این رابطه بیپروا نباشم. گاه گاهی صدایم را بلند میکنم اما فکر میکنم که در این زمینه وظیفۀ سنگینتری به دوش دارم. میدانید که مصرف آبهای زیرزمینی در کشور ما با بیپروایی تمام ادامه دارد و سطح این آبها را به سرعت پایین برده است. به نظر میرسد که ما در برابر فقر و جنگ تا حدی مقاوم شدهایم، اما بیآبی را به شکل گسترده تجربه نکردهایم. ترسم از این است که بیآبی، موجودیت ما را به عنوان یک کشور و یک ملت نابود کند.
فرهنگ: چه رابطهای میان سیاست و ادبیات میبینید؟
واحدی: ادبیات از راه گفتمانسازی، خلق چشم انداز و عمق بخشی به آن، بهطور بالقوه کمک میکند که سیاستمداران با سنجیدگی و پختگی بیشتر تدبیر و سیاستورزی نمایند. کار سیاست به یک عبارت فراهمآوری فرصتهاست و ادبیات به نظرم به این فرصتها معنای ارزشی و عمق میبخشد. واقعیت دیگر این است که بسیاری از سیاست مداران تلاش میکنند با نشان دادن یک روی سکه، به اغفال ذهنیتها بپردازند. ادبیات معمولاً کوشیده به این ذهنیتهای غافل هوشدارباش بدهد. البته به روش خاص خود؛ یعنی روایت پیامدهای روش و جهت فرمانروایی یک رژیم سیاسی.
فرهنگ: وظیفه ادبیات در بحرانهای سیاسی چیست و ادبیات چه نقشی میتواند در کاهش بحران داشته باشد؟
واحدی: ادبیات داستانی میتواند از راه کمک به درک عمیقتر متقابل به توسعه جهان انسانی و کاهش خشونت کمک کند. شخصیتهایی که در داستان، نمایشنامه و فلمنامه به گفتگو میپردازند و هر کدام میکوشند گفتمان یا فرایند تولید حقیقت خود را بسازند، مجادله و تنش را به سطح مسالمتآمیز گفتگو محدود میکنند، و در عین حال آن را معنادار و قابل درک میسازند؛ استراتژی که با فراهمآوری زمینه تخلیه هیجانات از راه یک جنگ زرگری، انگیزههای رویآوری به جنگ آهنین را کاهش میدهد؛ همچنین فرصت میدهد که شخصیتهای رقیب به منطق همدیگر گوش سپارند و در بارۀ آن تأمل کنند ـ بالتبع به مخاطبان نیز چنین فرصتی داده میشود ـ و از این طریق است که جامعه صلح آمیزتری خواهیم داشت. شعر نیز به عنوان نوع ادبی دیگر از راه انعکاس عواطف و احساسات، به خلق همدلی و احساس گناه میپردازد، پدیدههایی که میتواند در شکل دادن به رفتارهای مطلوب اجتماعی و از جمله دوری جستن از خشونت کمک کند.
فرهنگ: ممنون از شما
بیشتر بخوانید
گفتگو با تقی واحدی نویسندۀ کتاب جدید وقتی که دمبور تار ندارد farhangpress.af