پوشنگ یا زندهجان که متأسفانه زلزله به خاک یکسان نمود، در حقیقت همان شهر کهن، تاریخی و مردخیز خراسانزمین است که بعد از سلطه اعراب به «فوشنج» و «بوشنج»شهرت یافت و ویرانههای آن امروزه در غرب شهر هرات و در شرق غوریان به جا مانده است. این شهر تاریخی از شهرهای بسیار قدیمی خراسان، زادگاه طاهر ذوالیمنین فرمانده معروف مأمون خلیفه عباسی و پایتخت سلسله طاهریان بوده است.
به نوشتة بلاذری (ص 564)، عبداللهبن عامربن کُریز در سال ۳۰ هجری دورة خلافت عثمان، در حمله به خراسان بوشنج، هرات و بادغیس را بامصالحه گشود.
در دورة معاویةبن ابیسفیان اهل هرات و بوشنج و بلخ از دستورهای دستگاه خلافت سرپیچی کردند (همان، ص 569). در سال 180هجری، بوشنج و دیگر بلاد خراسان به دست حمزة آذرک از رؤسای خوارج در سیستان، افتاد (ابناثیر، ج 6، ص 150) و مدتی در دست او بود.در سال 253 یعقوبلیث صفاری از عیاران سیستان و سرسلسله صفاریان از هرات وارد پوشنگ شد و قشون ابراهیمبن الیاس را درهم شکست، و او ناچار نزد محمدبن طاهر طاهری آخرین امیر سلسلة طاهریان، رفت.
ابنحوقل اندازة بوشنج را نصف هرات نوشته و افزوده است که هر دو شهر بوشنج و هرات در دشت قرار دارند و بناهای بوشنج از گچ ساخته شده و شهر درختان فراوان دارد، بویژه درخت عَرعَر که مانند آن در سراسر خراسان پیدا نمیشود. آب آنجا از رود هرات است که به سوی سرخس جریان دارد و در زمستان از میان شهر میگذرد. شهر بوشنج سه دروازه دارد: دروازة علی رو به سوی راه نیشابور؛ دروازة هرات به سوی هرات؛ و دروازة قهستان که از آن به قهستان میروند، (ق۴۴۰).
در دورة غزنویان، حکومت هرات و فوشنج به بُغراجُق (متوفی 389)، برادر سبکتکین، داده شد و به دنبال آن، بین طاهر پسر خلفبن احمد، از امرای معروف سلسلة صفاریان، در حدود 387 با بغراجق جنگی صورت گرفت که پس از مدتی بغراجق کشته شد (خواندمیر، ج 2، ص 375ـ376. به نوشتة سمعانی متوفی 562 عالِمان و ادیبان بسیاری از اهل بوشنج بودهاند (ج 2، ص 359). در سال 573، در زمان سلطان غیاثالدین، محمد سام از بزرگترین سلاطین غور، فوشنج ضمیمة مرکز غور شد ( آریانا ، ج 5، ص 990). در این زمان، بوشنج مرکز علم و ادب بود. به نوشتة یاقوت حموی (ج 1، ص 758ـ759) پیش از یورش مغولان، بوشنج شهری دارای دارالحدیث و مرکز علم و دانش خراسان بود و بسیاری از اهل دانش به آنجا منسوب بودهاند. در سال 617، لشکریان مغول، پس از گذشتن از رود جیحون، آنجا را ویران و همة مسلمانان را شهید کردند (منهاج سراج، ج 2، ص 108). پس از آن، بار دیگر شاهزاده تولیخان، پسر چهارم چنگیزخان (متوفی 627)، با ده هزار مرد حصارهای «کوسویه» و «تویفوشنج» را گرفت و آنها را با خاک یکسان کرد (سیفی هروی، ص 65ـ66). پیش از استیلای امیرتیمور لنگ بر خراسان، پوشنگ در دست امرای کَرْت بود (اسفزاری، ج 1، ص 401). در این دوره، صدرالدین ربیعی پسر خطیب پوشنگ که صدر شعرای دربار هرات بود، در تاریخ هرات و ملوک کرت یک مثنوی سرود و آن را «کرتنامه» نامید (همان، ج 1، ص 260). ظاهراً در این دوره، ولایت فوشنج اهمیت خود را بازیافته بود. به نوشتة حمدالله مستوفی (ص 152ـ153) در نیمة اول قرن هشتم، «فوشنج از اقلیم چهارم، شهری کوچک، اما مناطق و ولایات بسیار از توابع آن بوده است و قصباتِ کوسوی، خسروگرد و روح داخل آن ولایت بوده است؛ موضع و موقعیت بسیار معتبر دارد و باغستان بسیار و انگور و خربزه، و میوهاش نیکو میباشد و صد و چند نوع انگور دارد و آسیاهای آن همه به باد میگردد.
برگرفته از صفحه عبدالحسین مصباح