Facebook
Twitter
Telegram
WhatsApp
Email
Print

مینیمالیسم در سینما

محمدآغا ذکی، نویسنده

مینیمالیسم در سینما، تابع قوانین مینیمالیسم در سایر مکاتب هنری است. مینیمالیسم، یعنی موجزگرایی، یعنی استفاده از عناصر کم. دیوید بوردول و کریستن تامسون در کتاب «تاریخ سینما» درباره‌ی مینیمالیسم در سینما چنین گفته‌اند: «برخی فیلم‌سازان از راهبرد مینیمالیسم پیروی می‌کردند؛ روایت ساده‌ای که با یک سبک فقیرانه و طاقت‌فرسا به ‌تصویر کشیده می‌شود.» نمونه‌ی برجسته‌ی این گرایش را می‌توان در کارهای شانتال آکرمن، یکی از مؤثرترین کارگردان‌های زن این دوره، دید. مینیمالیسم آکرمن کمتر از منابع اروپایی متأثر و بیش‌تر محصور آشنایی با کارهای اندی‌وارهول و سینمای ساختاری امریکای شمالی است. فیلم «من، تو، او» روایت بی‌پیرایه‌ای راجع به رویارویی جنسی است که در قالب برداشت بلند تصویر شده است. مؤثرترین فیلم شانتال آکرمن، «ژان دیلمان شماره۳۳ اسکله‌ی تجارت، ۱۰۸۰ بروکسل» است. آکرمن در ۲۲۵ دقیقه، زنده‌گی زن خانه‌داری را که در خانه به تن‌فروشی اشتغال دارد، توصیف می‌کند. پس از ملاقات با یکی از مشتریان، زنده‌گی روزانه‌ی ژان به ‌طور مرموزی به ‌هم می‌ریزد. او مرتب اشتباه می‌کند، سرانجام یکی از مشتریانش را به ضرب چاقو می‌کشد و بعد پشت میز غذاخوری می‌نشیند. ژان دیلمان نقطه‌ی عطفی در مدرنیسم فمینیستی است. آکرمن با کندکردن آکسیون قصه تا آستانه‌ی سکون، بیننده را مجبور می‌کند که به فاصله‌های خالی و فضاهای خانه‌گی -که فیلم‌های تجاری از کنار آن‌ها می‌گذرند- توجه کند. ژان دیلمان گامی است به‌ سوی تحقق رؤیای نیورئالیستی چزاره‌ی زاوانتی؛ یعنی به ‌تصویر کشیدن هشت ساعت از زنده‌گی یک آدم. حتا شاید بتوان گفت که این فیلم ادامه‌ی صحنه‌ی بیدار شدن کلفت خانه در فیلم اومبر تو دی باشد. سبک مینیمالیستی آکرمن، سبک کسانی هم‌چون برسون، اوزو، میزوگوچی و سینمای تجربی را به یاد می‌آورد؛ اما او سبک فقیرانه‌ی خود را برای نقد سیاسی به‌ کار می‌گیرد؛ دوربین ساکن و سربالا و ترکیب‌بندی‌هایی با خطوط عمودی و افقی که موجب فاصله‌گیری بیننده از آکسیون می‌شود و در عین ‌حال از دیدگاه اجتماعی و زیبا‌شناختی، کارهای روزمره‌ی خانه‌داری را برجسته می‌سازد، که از جمله ویژه‌گی‌های سبک وی است.

دیوید کوک در کتاب «تاریخ جامع سینمای جهان» اشاره‌ای به مینیمالیسم سینمایی دارد و ژان ماری اشتراوب را مرشد سینمای مینیمالیستی می‌داند. او هرچند الهام‌بخش و تأثیرگذار داس‌نویه کینو است، اما زیبایی‌شناسی مستقلی دارد. اشتراوب از ۱۹۵۸ در آلمان زنده‌گی و کار کرده و مرشد سینمای مینیمالیستی است؛ سینمایی با حداقل وابسته‌گی به تکینک‌های سنتی مبتنی بر قالب روایی.

در سینمای مینیمالیستی، همواره از صدای مستقیم، نورپردازی طبیعی، تدوین و سبک دوربین غیرروایی و البته بازیگر غیرحرفه‌ای استفاده می‌شود. اشتراوب از نظر فلسفی به سینما هم‌چون یک ماده‌ی خام و نه یک قالب روایی می‌نگرد، زیرا قالب روایی داستان‌گو تماشاگر را وا می‌دارد تا با شخصیت‌ها و حوادث خیالی هم‌ذات‌پنداری کند، در حالی ‌که سینما به ‌عنوان ماده‌ی خام به تماشاگر امکان می‌دهد که تجربه‌ای دست اول به دست آورد، نه دست دوم یا عاریتی. میان شنیدن داستان با دعوت به شرکت در تجربه‌ای که نابه‌سامانی ذهنی -که بستر دیوانه‌گی یا وحشی‌گری است را به ‌نمایش می‌گذارد- تفاوت زیادی وجود دارد.

سوزان هیوارد در کتاب «مفاهیم کلیدی در مطالعات سینمایی» سینمای مینیمالیستی را محصول سینمای آوانگارد امریکایی دهه‌ی ۱۹۶۰ تا میانه‌ی دهه‌ی ۱۹۷۰ می‌داند که در آن دیوار پیش‌فیلمیک (دیواری که روبه‌روی دوربین قرار دارد) روی پرده بازتولید شده و هم‌زمان به ‌صورت رویداد فیلمیک درمی‌آید. این فیلم‌ها رویدادهای اجراشده‌ای هستند که خود فیلم‌ساز هم در آن درگیر است؛ یک دوربین بی‌حرکت از اول تا آخر ساعت‌ها در بیرون یک ساختمان هم‌چون مجسمه‌ی زوم‌شده، می‌ایستد. هریک از این موارد از خود زمان فیلم گرفته می‌شود. فیلم «امپایر» از اندی وارهول یک مورد افراطی است. او دوربینی را هشت ساعت در بیرون ساختمان «امپایر استیت» به حال خود گذاشت تا فیلم بگیرد.

تعریفی که رونالد برگان از مینیمالیسم می‌دهد، از دیگر تعاریف به لحاظ زمانی تازه‌تر است. او می‌گوید: «سینمای مینیمالیسم به ‌طور معمول به نوعی به سینمای آوانگارد اعم از مستند یا داستانی اطلاق می‌شود که مطلب مورد بحث، تدوین، تکنیک‌ها و تجهیزات آن به حداقل کاهش یافته است.» او در ادامه، فیلم‌سازانی هم‌چون روبر برسون، ژان‌ماری اشتراوب، دینل هووی، تئو آنجلوپولوس، عباس کیارستمی، راینر ورنر فاسبیندر، بلاتار، آکی کوریسماکی و کارلوس ریگاداس را فیلم‌سازان مینیمال برمی‌شمارد و عناصر مینیمال را موسیقی فضاساز، شات‌های طولانی، ساده‌گی گروه سازنده‌گان اندک و ایستایی توصیف می‌کند.

سینمای مینیمالیستی را می‌توان در فیلم‌های اندی وارهول مثل «خواب» (۱۹۶۳) یا امپایر (۱۹۶۴) مشاهده کرد. این فیلم‌ها با سرعت ۱۶ فریم بر ثانیه فیلم‌برداری شده‌اند تا حتا حرکت‌ها را مینیمال نمایش دهند.

در مجارستان، بلاتار که فاسبیندر را الهام‌بخش اصلی سینمای خود می‌داند، سینمایی با نماهای طولانی دارد. فیلم‌های آکی‌کوریسماکی درباره‌ی بازمانده‌های کم‌حرف در محیط‌های دلگیر است که با طنز او، جانی تازه می‌گیرند. سینمای ایران و رومانی را نیز می‌توان در گروه مینیمالیستی مهم از سینمای نئورئالیسم ایتالیا طبقه‌بندی کرد. فیلم‌های برجسته‌ی عباس کیارستمی پس از شاهکارهای مینیمالیستی دهه‌ی ۹۰ او هم‌چون «زیر درختان زیتون»، هرچه بیش‌تر به تقلیل‌گرایی سوق پیدا می‌کند. فیلم «دَه» او شامل دَه برداشت از نمایی نزدیک از ده زن متفاوت در یک موتر است. او در ساخت این فیلم، حتا ابزار و عوامل ساخت فیلم را هم به حداقل کاهش می‌دهد.

فیلم «مرگ آقای لازارسکو» اثر کریستی پوپو، سرآغاز موج نو سینمای رومانی و در واقع فیلمی نیمه‌مستند است که با چاشنی طنزی سیاه و استفاده‌ی بسیار اندک از موسیقی، جامعه‌ی رومانی را به ‌تصویر می‌کشد.

سوزان هیوارد، هم‌چنان بعضی از سبک‌ها را نقطه‌ی مقابل مینیمالیسم دانسته که هیچ نقطه‌ی مشترکی از لحاظ فرم یا مفهوم ندارند؛ مثل فیلم‌های تاریخی، حماسی، استودیویی هالیوود، واقع‌گریزی، سینمای فانتزی، اسلپ‌استیک، فیلم‌های ورزشی (اکشن و رزمی)، فیلم‌های کارتونی، فیلم‌های تبلیغاتی، سینمای وسترن، موزیکال، حادثه‌ای و فیلم‌های کالت.

با شرحی که از مینیمالیسم ذکر رفت، ویژه‌گی‌های زیر را می‌توان برای این سبک ذکر کرد:

۱- روایت ساده (یا فقیرانه به ‌قول بوردول).

۲- نشان دادن ریزه‌کاری‌های زنده‌گی روزمره و کُند کردن آکسیون قصه تا آستانه‌ی سکوت (جلب توجه بیننده به فاصله‌ی خالی و فضاهایی که فیلم‌های تجاری آن‌ها را کنار می‌گذارند).

۳- دوربینی ساکن و ترکیب‌بندی خط عمودی و افقی که موجب فاصله‌گیری بیننده از آکسیون می‌شود و در عین ‌حال دیدگاه اجتماعی و زیبایی‌شناسی کارهای روزمره را برجسته می‌سازد.

از نظر دیود کوک، سینمای مینیمال با حداقل وابسته‌گی به تکنیک‌های سنتی، بر قالب روایی بنا شده است؛ به این معنا که در این سینما همواره از صدای مستقیم، نورپردازی طبیعی، دوربین غیرحرفه‌ای و بازیگر غیر‌حرفه‌ای استفاده می‌شود. این سینما محصول سینمای آوانگارد است و به امر بازتولید رویداد پیش‌فیلمیک روی پرده، به‌ شکل فیلمیک می‌پردازد. دوربین بی‌حرکت و ایستا و زمان واقعی نیز از ویژه‌گی‌های این سبک بیان شده که در شکل افراطی، فیلم‌های اندی‌وارهول نمونه‌ی بارز این سبک است. هم‌چنین برداشت‌های بلند، حداقل تدوین، ساده‌گی و موجز بودن وجه اشتراک دیگری است که در این آثار می‌توان یافت. استفاده از صدای محیط نیز در این تعاریف در وصف ویژه‌گی‌های سبکی اذعان شده است. در این سبک، رد پای روبر برسون و میزوگوشی را در تعاریف ارایه‌شده می‌توان دید. به ‌طور کلی، سینمای مینیمالیستی را می‌توان به دو شاخص داستانی (روایی) و غیرداستانی (غیرروایی) تقسیم کرد.

فیلم‌های مینیمالیستی داستانی

فیلم‌های مینیمال داستانی، اغلب شامل نمایش‌های طولانی از فعالیت‌های بی‌پیرایه‌ی دنیوی‌اند؛ زنده‌گی عادی روزانه که ممکن است از نکته‌ی ساده‌ای برخوردار باشند. برای مثال، فیلم خواب اندی‌وارهول نمونه‌ای از این مدعا است که در این فیلم خوابیدن شاعری به اسم جان‌جیورتو فیلم‌برداری شده است.

فیلم‌های مینیمالیستی غیرداستانی

از جمله ویژه‌گی‌های فیلم‌های مینیمال غیرداستانی، می‌توان به فریم‌های خالی، نماهای طولانی، حرکات صامت، خط داستانی ضعیف، دوربین ایستا و بازیگری بی‌مبالغه یاد کرد. در فیلم‌های ژان رنوار، میزوگوچی، ولز، درایر، وارهول و یانچو، یک نما ممکن است چندین دقیقه طول بکشد.

اواخر قرن۲۰ و اوایل قرن۲۱ برخی از کارگردان‌های جاپانی از سبک اوزو الهام گرفتند. جارموش با فیلم «عجیب‌تر از بهشت» سینمای مستقل را باب کرد. عجیب‌تر از بهشت، به لحاظ رویکرد درام‌زدایی‌ شده به شخصیت‌ها، سینمای هنری دهه‌ی۱۹۶۰ اروپا را به یاد می‌آورد؛ سنتی که جارموش به ‌خوبی می‌شناخت. در نگاه احترام‌آمیز جارموش به آدم‌هایی که می‌کوشند احساسات خود را بروز ندهند. فیلم به آثار برسون، اوزو و دیگر استادان سینمای مینیمالیستی که جارموش تحسین‌شان می‌کرد، نزدیک می‌شود. تجربه‌های جارموش در زمینه‌ی روایت فیلم، بسیار برجسته است؛ ساختارهای شگفتی‌انگیز روایت در فیلم‌های او در تقابل با طرح و توطیه دقیق فیلم‌نامه‌های هالیوودی قرار می‌گیرد و او را به سمت استفاده از قصه‌گویی گسیخته ترغیب می‌کند.

 

شاخصه‌های فیلم‌های مینیمالیستی

روایت: مینیمالیسم از طریق ساده‌سازی باعث پدیدار شدن پیچیده‌گی بیش‌تری چون حرص و آزمندی روابط، تنهایی و رستگاری فردی می‌شود. در سینمای مینیمالیستی، با دو نوعِ روایت مواجه می‌شویم: «روایت حداقلی»؛ روایتی است که رویداد واحدی را نقل می‌کند و «فروبسته‌گی روایی»؛ فرجامی است که زنجیره‌ی کنش روایی را به یک پایان می‌رساند و حسی از وحدت، کمال، فیصله و غایت به آن می‌بخشد. همه‌ی روایت‌ها به پایان می‌رسند، اما همه‌ی روایت‌ها فروبسته‌گی ندارند. آبرامز معتقد است که «روایت‌گر متن مینیمال نه سوار بر سفینه می‌شود که از زمین فاصله ‌بگیرد تا از بالا بدان بنگرد و نه در عمق زمین فرو می‌رود، بلکه هم‌سطح بشر قرار می‌گیرد و از آن زاویه‌ی هم‌سطح، به روایت داستان می‌پردازد.»

کنش: کنش، سلسله‌ای از رویدادهای به‌ هم پیوسته‌ای هستند که وحدت و قصدی را متجلی می‌کنند و به گفته‌ی ارسطو، دارای یک آغاز، یک میانه و یک پایان می‌باشند. در فیلم‌های مینیمالیستی، کنش در وسط ماجرا شروع می‌شود و بیش از آن‌که رمان‌گونه و تفسیری باشد، تصویری، دراماتیک و سینمایی است. به هیچ‌جا ختم نمی‌شود و دارای کم‌ترین تغییر و یا ضد اوج در داستان است.

شخصیت: شخصیت‌های سینمای مینیمالیستی فریاد نمی‌زنند، نمی‌خواهند دنیا را تغییر دهند یا خود را با افکار باطل سرگرم‌ کنند.

زمان: سینمای مینیمالیستی معمولاً از زمان خطی و حال برخوردار است. در فیلم‌های مینیمالیستی، حتا قصه‌های گذشته نیز حال‌وهوای حال به خود می‌گیرد که به آن حال تاریخی نیز می‌گویند. حفظ وحدت زمان نیز از ویژه‌گی‌های فیلم‌های مینیمالیستی به ‌شمار می‌آید.

مکان: صحنه در فیلم‌های مینیمالیستی بسیار خلوت، ساده و عاری از چیدمان عناصر مختلف واقعی است.

دیالوگ: دیالوگ در فیلم‌های مینیمالیستی بسیار اندک و ناچیز است، گرچه گاهی سعی در تکرار بیش از حد دیالوگ‌ها دارد. تکرار به ‌صورت یک سری کلمات انباشته‌شده با ویژه‌گی‌های یک‌سان و لحن متداوم شکل می‌گیرد. تکرار علاوه بر ایجاد نوعی انسجام برای متن، به برجسته‌گی نقش روایت‌گر می‌پردازد؛ چرا که با او با دادن اطلاعات مدام از مسأله‌ای یک‌سان باعث تمرکز خواننده بر روی مسأله می‌شود. در فیلم‌های مینیمالیستی از سکوت و صحنه‌های بیرون ‌دیالوگ بسیار استفاده می‌شود. تنها در فیلم ناطق است که می‌توان از سکوت به قصد ایجاد تأثیر دراماتیک استفاده کرد؛ همان ‌گونه که در حضور رنگ است که فیلم‌برداری سیاه و سفید واجد ارزش هنری می‌شود. در فیلم‌های ژاک تاتی و ژان ماری اشتراوب دیالوگ هست، اما باز تأکید بر جلوه‌های صوتی دارد. در فیلم «یک محکوم به مرگ گریخت»، موسیقی و جلوه‌های صوتی با القای یک فضای بیرون تصویر و خلق تداعی نمایه‌ای، کم‌حرفی باند دیالوگ را جبران می‌کند.

پیرنگ: رابرت مک‌کی می‌گوید: «مینیمالیسم یعنی این‌که نویسنده با عناصر طرح کلاسیک آغاز می‌کند، اما در ادامه آن‌ها را تحلیل می‌برد، یعنی ویژه‌گی‌های بارز شاه‌پیرنگ را کوچک می‌کند، فشرده می‌کند، می‌آراید و می‌کاهد. این نمونه‌های مینیمالیسم را من خرده‌پیرنگ می‌نامم.»

مینیمالیسم برخی از عناصر کلاسیک را حفظ می‌کند تا وقتی بیننده سینما را ترک می‌کند، بازهم بگوید عجب داستان جالبی! خرده‌پیرنگ معمولاً پایان داستان را به نحوی باز می‌گذارد. در این نوع سینما، به اغلب پرسش‌ها پاسخ داده می‌شود، اما یکی دو پرسش بی‌پاسخ می‌ماند و یافتن پاسخ برعهده‌ی تماشاگر است.

حرکت: ریتم کندی که در فیلم‌های مینیمالیستی وجود دارد، متأثر از پتانسیلی است که در متن روایت چه در سطح شخصیت‌پردازی و چه در سطح کنش به آن توجه می‌شود. از این روی در حوزه‌ی دکوپاژ و میزانسن نیز سینمای مینیمالیستی از ریتمی کند برخوردار است. در فیلم‌های مینیمالیستی معمولاً نوعی فضاسازی وجود دارد؛ دوربینی ساکن و صحنه‌ای هم‌چون عکس. هیچ اتفاق فوق‌العاده‌ای نمی‌افتد. ژست‌های او لحظه‌ای موکد را خلق می‌کند. مینیمالیست‌ها معتقدند «کم، زیاد است» و به همین دلیل با کم‌ترین نشانه‌های بصری، بیش‌ترین اثر را می‌توان گذاشت. مینیمالیسم اضافات را حذف می‌کند و به ‌سوی ساده‌گی پیش می‌رود؛ یک پرهیز عامدانه.

برای درک بیش‌تر این مبحث، ضمن خوانش منابعی که در پایان این مقاله ذکر می‌رود، تماشای فیلم‌های آتی نیز پیشنهاد می‌شود:

رما (Roma)
باله مکانیکی (Ballet Mecanique)
بندر مه‌آلود (Le Quai Des Brumes)
هیروشیما عشق من (Hiroshima, My Love)
ملاقات‌های آنا (The Meeting of Anna)
آخرین روزها (Last Days)
دختر کارخانه کبریت‌سازی (The Match Factory Girl)
برخی زنان (Certain Women)
خبرهایی از خانه (News from Home)
آنجا (The Fountain)
۳۵ پیک رام (۳۵ Rhums)
Meek’s cutoff
White material
Floating weeds

منابع مطالعاتی:

بوردول، دیوید، تامسن، کریستن (۱۳۹۲)، تاریخ سینما (روبرت صافاریان: مترجم)، تهران: نشر مرکز، چاپ دهم.

مکوئیلان، مارتین (۱۳۹۵)، گزیده مقالات روایت (فتاح محمدی: مترجم)، تهران: مینوی خرد، چاپ دوم.

هیوارد، سوزان (۱۳۷۹)، مفاهیم کلیدی در مطالعات سینمایی (فتاح محمدی: مترجم)، تهران: کاربر هزاره سوم، چاپ هفتم.

کوک، دیوید (۱۳۹۵)، تاریخ جامع سینمای جهان (دو جلدی)، (هوشنگ آزادی‌ور: مترجم)، تهران: نشر چشمه، چاپ سوم.

کرونین، پال (۱۳۹۴)، سر کلاس با کیارستمی (سهراب مهدوی: مترجم)، تهران: چاپ و نشر نظر.

لینک کوتاه:​ https://farhangpress.af/?p=486

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *