میرغلامحضرت شایق جمال فرزند میر جمالالدین در سال ۱۳۱۴ هـ. ق در کوچه غسلان گذر وزیر شهر کابل پا به عرصة گیتی نهاد. نسب او از پدر و مادر به میرواعظ عارف مشهور میرسد. تحصیلات مقدماتی را از پدرکلان مادریاش میرغلامفاروق فرا گرفت. تا صنف دهم در مکتب حبیبیه درس خواند و سپس ۱۸ سپاره از قرآن شریف را نزد قار خضرمحمد حفظ نمود. و بعد وارد دارالمعلمین کابل شد و پس از سه سال فراغت گرفت و به حیث معلم و سپس سرمعلم در یکی از مکاتب کابل ایفای وظیفه نمود. او همچنین فقه، صرف، نحو و شعر را در نزد ملک الشعرا آموخت. در سال۱۳۰۰ هـ ش به سرایش شعر پرداخت و صدها پارچه شعر از خود به یادگار گذاشت. مجموعهاشعار وی به نام دیوان شایق در سال ۱۳۳۳ خورشیدی به چاپ رسید و بعد چندبار تجدید چاپ شد. این مجموعه حاویی قصاید، غزلیات، رباعیات، مسمطها و قطعات میباشد. او از میان همهی قالبهای شعری به غزل بیشتر علاقه داشته و در آن از سبک هندی پیروی میکرده است. نازکطبعی، استفاده از تعبیرات و اصطلاحات زبان عامیانه، سادگی و صمیمیت از خصوصیات زبانی اشعار شایق به شمار میرود. اکثر سرودههای وی در مضامین اجتماعی و اخلاقی سروده شدهاند.شایق جمال در اسد سال ۱۳۵۳ خورشیدی (۲۷رجب ۱۳۸۴ قمری) دار دنیا را وداع گفت و در جوار مزار شاهدوشمشیره دفن گردید.
غفلت
ای که کارمردمان پیش تو بند افتاده است
بر سر راه تو چندین دردمند افتاده است
چون موظف گشتای در کارهای جامعه
در وظیفه غفلتت چون دلپسند افتاده است
بیغرض باید کنی اجرای کار مردمان
هرکه دارد پاس دلها هوشمند افتاده است
بر سر اغراض خود جوراندن افراد چیست
صاحب ایمان و وجدان بیگزند افتاده است
پول رشوت تلخی جانکندنت افزون کند
گرچه اکنون در مذاقت همچو قند افتاده است
گوهر ایمان و وجدان بر سرش ضایع مکن
آنچه در بازار دانش بیچلند افتاده است
دست خالی میرویم آخر ز بازار حیات
حرص ما بیجا به فکر چون وچند افتاده است
عالمی برباد شد امروز از طول امل
طور دیگر هرکسی درین کمند افتاده است
زرد روییها مرا چابک به منزل میبرد
تیزتر از برق راه این سمند افتاده است
شایق از صحرای صلح کل چرا بیرون شوم
راحت نوع بشر ما را پسند افتاده است
***
به باغی ســازکی سُر باشه خوبس
ز گلهـا دامنت پر باشه خوبس
فلــک بیجا مریزان آب چشمم
اگــر در باغ بــابر باشـــه خوبس
***
تا ببزم یار خود را تیله هر کس میکند
نوکری والا مـرا تنها چرا پس میکند
گوش کن تا بشـنوی از بزم او پیغامها
تیلفون دل بـبین هردم شرنگس میکند
***
دلم کی سبـــحهی صددانه میشه؟
همیشه ســــاغر و پیــمانه میشه!
برآیـــد نور از گبــر و مسلمان
چو یـار مـن برون از خــانه میشه
***
ز من بعید مشو چون شدی به عید قریب
قریب عـــبد خدا را بعــــید شو ز رقیب
هلال عیـد چو شمشـیر میخرد به سرم
که من به عید بعیدم ز آســتان حبیب
***
تـــــنها نمیخورم بســـر دوستان قسم
گر لقمهای به زحمت و خواری دهـد مرا
دنبــــــــال یار رفتن و چالاکی رقیب
یاد از همان سـگان شکاری دهد مـرا
**
گردون دون که نوت هزاری دهـد مرا
با صد نیاز و ناله و زاری دهــد مـرا
با عاجزان گرفته بسی تنگ روزگار
جو جو شدم که نان جواری دهد مرا
منابع:
دائره المعارف آریانا (http://database-aryana-encyclopaedia.blogspot.com)
م. ج