Facebook
Twitter
Telegram
WhatsApp
Email
Print

غربت و تغزل؛ مروری بر مجموعه شعر چشمه چشمه سالنگ

تذکر

غربت و تغزل عنوان سخنرانی شگوفه باختر در محفل رونمایی از مجموعه شعر چشمه چشمه سالنگ در استرالیاست. وی این متن سخنرانی خود را در صفحه فیسبوک خویش به نشر رسانده است. لازم آمد تا این متن را جهت معرفی کتاب مذکور به نشر برسانیم.

غربت و تغزل

مروری بر مجموعه شعر چشمه‌چشمه سالنگ

سردوۀ استاد نادر احمدی

نوشته :شگوفه باختری

photo 2023 02 15 21 10 19 1 photo 2023 02 15 21 10 32 photo 2023 02 15 21 10 39 photo 2023 02 15 21 10 45 photo 2023 02 15 21 10 48 photo 2023 02 15 21 10 49 1

بهتر است صحبتم را از اولین برخوردم با کتاب چشمه‌چشمه سالنگ شروع کنم. اولین بار که کتاب را باز کردم غزل صفحۀ ۸۱ کتاب نگاهم را به خود جلب کرد:

همیشه می‌گشایم بقچۀ آن سوی دریا را

و روی میز می‌چینم دو سه تصویر فردا را

و بعدش برگ‌هایی چیده از نیزار‌های بلخ

که می‌بردارد از سر شانۀ من، بار غم ها را

و ادامه می‌دهد که:

گمانم گم شده آن تکه‌ای از صبح الیاتو

که می بخشید بر این تشنه لب هر روز، دریا را

و من چقدر این غزل را زیبا یافتم. این گونه بود که غرق در کتاب و غزل‌های ناب آن شدم.

اولین بار بود که درد غربت و دوری از میهن عزیزمان را با واژه‌هایی تازه و استعاره‌هایی کاملا نو و متفاوت می‌دیدم و می‌خواندم.

دوباره و دوباره آن را خواندم:

همیشه می‌گشایم بقچۀ آن‌سوی دریا را

یعنی تعبیر بقچۀ خاطرات برای من خیلی تازگی داشت. اولین بار بود چنین تعبیری زیبا را می‌دیدم.

در ادامه هم وقتی شاعر می‌سراید:

و بعدش برگ‌هایی چیده از نیزار‌های بلخ

که می‌بردارد از سرشانۀ من بار غم‌ها را

واقعا این غزل بار غم را از شانۀ انسان بر می‌دارد و روح آدمی را سبک‌بال می‌سازد.

یا ادامه‌اش:

گمانم گم شده آن تکه‌ای از صبح الیاتو

که می‌بخشید بر این تشنه‌لب هر روز، دریا را

تعبیر تکه‌ای از صبح الیاتو نیز بسیار بکر و تازه است. دریافتم که درد دوری از وطن زخم عمیقی را در جان شاعر کاشته است.

همینجا باید اشاره کنم که الیاتو زادگاه شاعر در ولایت غزنی است.

یعنی شاعر از نظر روحی و عاطفی و رنج انسانی در کدام نقطه از رنج باید رسیده باشد تا بتواند چنین استعاره‌ای را بیافریند. همان تکۀ گم شدۀ صبح الیاتو که پاره‌ای از غزنی بزرگ و باستانی است بوی وطن را با خود دارد و آن صبح را در یاد شاعر زنده می‌کند. صبحی که در لا‌به‌لای آوارگی و سرگشتگی گم شده است. این صبح نگاه متفاوت شاعر به به غربت‌ها و رنج‌های نابود کنندۀ زندگی است. هر شعر چشمه‌چشمه سالنگ نه‌تنها بوی غزنه و الیاتو و ارزگان بلکه بلخ و بامیان و سمنگان و تاشقرغان و دیگر جاهای وطن را رفیقانه با خود دارد.

همچنین به غزل گلوله و سرباز باید دوچندان دقیق شد که زخم‌های گشوده به تفریق آدمی را چه عمیق و درد‌آلود به تصویر کشیده است:

دنیا پر از گلوله و سرباز در من است

سونامی تمام جهان باز در من است

چوپان روستای غمم، بامیانی‌ام

سوز هزار دمبوره آواز در من است

قدری دهل بزن دل پشتونی مرا

امشب هزار مرد اتن‌باز در من است

در این شعر از یک‌سو وضعیت رنج‌آور جامعۀ ما را به خوبی تصویر کرده است و از سویی دیگر تأکید می‌کند که ما، همه هزاره‌ایم، همه پشتونیم، همه تاجیکیم و همه افغانستانی هستیم. یعنی همه از یک ریشه سبز شده‌ایم و از یک ریشه رسته‌ایم. گل می‌دهیم و به ثمر می‌نشینیم. حتی اگر شاخه‌های‌مان بشکنند عشق در دل ما هرگز نمی‌میرد.

قدری دهل بزن دل پشتونی مرا

امشب هزار مرد اتن‌باز در من است

در چشمه‌چشمه سالنگ به وضوح می‌توان رگه‌های فراوانی از صداقت، وطن‌دوستی و همدلی انسانی را یافت و از آن لذت برد.

اگر از این بخش که غم غربت و دوری از وطن را بازگو می‌کند بگذریم به بخش شعرهای عاشقانۀ کتاب می‌رسیم. اشعار عاشقانۀ استاد نادر احمدی هم در اوج شیوایی و فصاحت سروده شده‌اند. چه این‌که تک‌تک آن‌ها روان هر اهل دلی را در بستری از مخمل و ابریشم به ناز و نوازش می‌گیرد:

خدا برای خودش آفریده بود تو را

هزار دزد تو را از بهشت آوردند

من بر این باورم که باید شاه‌بیت‌های اشعار عاشقانه این کتاب را از بر کرد تا در هنگام لزوم دل خود را با آن خُنَکْ بسازیم

هر صبح و شام می‌شوم از رنگ تازه‌تر

 

از آب‌های سُترهٔ سالنگ تازه‌تر

خطٌ لبان نازک تو خوانده شد، عزیز!

آن دم که بود غنچۀ گل تنگ، تازه‌تر

ببینید که زیبایی بانویی جوان چقدر عالی در این شعر مجسم شده است.

نکته‌ای که در این کتاب خیلی برایم ارزش دارد این است که اولین شعر کتاب با ردیف سلام آغاز شده است. یعنی شما وقتی کتاب را باز می‌کنید و اولین شعر را می‌خوانید با سلامی از سوی شاعر رو‌به‌رو می‌شوید.که خود نشانۀ محبت و مهر است:

ای سبزه‌روی خوش‌نمک خنده‌رو، سلام!

یک شاخه یاس و دست تو از رو‌به‌رو سلام

به یقین می توان گفت چشمه‌چشمه سالنگ کتابی است جوشیده از سرزمین عشق و معرفت و انسان‌دوستی.

درست به همین خاطر است که علاوه بر این‌که از خواندن اشعار این کتاب لذت می‌برید، کوچه‌کوچۀ افغانستان را هم می‌بینید و از توانایی مردم آن سرزمین، از آب‌وهوای ولایت‌ها و روستاها، از میوه‌های مناطق مختلف آن، از رسم‌و‌رسوم و فرهنگ آن نیز با خبر می‌شوید.

به این ترکیب‌ها و تعبیرهایی زیبا که جای‌جای وطن را در ذهن خواننده زنده می‌کند توجه کنید:

تاشقرغان خوش‌گوار

آشوب شمس بلخ را بی‌قرار کرد

قندهار من آن انار کجاست

گل زنبق سمنگانی

دمبوره بامیان

اتن مردم پشتون

جشن نوروز در مزار

آب‌های سترهٔ سالنگ

مثلا در غزل جهان رنگ می‌خوانیم:

پر است گونه‌ات از رنگ‌های ترکمنی

سفید و صورتی و سرخ و آبی و چمنی

چهره یک هموطن ترکمن را چه زیبا در شعر تصویر کرده است

یا بیت بعدی

به رنگ سرخ تو دوشیزگان آلاچیق

زنند نقش به قالی‌چه‌های ترکمنی

و ده‌ها تصویر و تعبیر اصیلی از این دست که خاص شاعر این مجموعه است.

در پایان باید اشاره کنم این کتاب تصویر قاب شدۀ احساس یک وطن‌دوست متعهد است. تصویر روح متعالی یک شاعر و جان به تنگ آمدۀ کسی که غم غربت را با همۀ وجود خود احساس کرده است. در واقع این کتاب همۀ پیدا و پنهان استاد نادر احمدی است.

لینک کوتاه:​ https://farhangpress.af/?p=4885

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *