صدیق الله بدر شاعر، داستاننویس و روزنامهنگار زبان و ادبیات پشتو از چهرههای مطرح در شعر معاصر است. او سالهاست در هردو زبان ملی شعر میسراید وداستان مینویسد. طی چندسال اخیر بیشتر هایکو میسراید. از او تا کنون 13 در اثر به نشر رسیده است و چند اثر دیگر آمادۀ چاپ دارد. خبرگزاری فرهنگ اینبار صحبت کوتاهی با او داشته که در پی میخوانید.
***
فرهنگ: میخواهم ابتدا دربارۀ زندگی خود صحبت کنید. از فعالیتهای ادبی و آثار چاپ شده و ناشدۀ خود بگویید.
بدر: هفتۀ دوم ماه جدی 1348 بود که پسری در کانون گرم و پر از مهر و محبت در قریۀ سلطانپور علیا، ولسوالی سرخرود ولایت ننگرهار چشم به جهان گشود. روز سوم تولد همۀ اعضای خانواده نام او را صدیق الله گذاشتند. همینکه صدیقالله دست راست و چپ خود را شناخت، پیش کاکایش به آموزش نخستین سیپاره قرآن و خط پرداخت و در نه سالگی به آموزش عصری روی آورد. سال و اندی در آنجا درس خواند و با نامساعد شدن اوضاع و حالات با فامیلش به کابل آمد. در کابل شامل مکتب سید جمالالدین شد. با آن که با زبان دری بلدیت کامل نداشت، در امتحانات چهارونیم ماهه، دومنمره و در امتحانات سالانه اولنمرۀ صنف خود شد و با بوتباران دختران همصنفی خود که لایقتر از دیگران بودند، روبهرو شد.
تا صنف دهم در مکاتب پنجصد فامیلی، لیسۀ خیرخانه و عمر شهید به درسهایش ادامه داد و از آنجا روانۀ مرکز تربیوی مخابرات گردید. پیش از فراغت و سپری نمودن امتحان، نظر به شرایط و مجبوریتهای اقتصادی، دلناخوش در یکی از ارگانهای نظامی به حیث افسر مقرر گردید. تا سالهای نخست جمهوریت در آنجا انجام وظیفه کرد و پس از آن، به روزنامهنگاری روی آورد و به خانوادۀ کلیدگروپ پیوست که تا اکنون هم در کلیدگروپ سرگرم کار است.
در مجلۀ کلید مدتی به حیث خبرنگار، بعد مدتی سرتیم گروه تحقیق و چند سالی هم به حیث مدیر مسئول این مجله ایفای وظیفه کرد. پس از آن به عنوان مسئول فرهنگی، مسئول کنترول کیفیت و مسئول عمومی محتوا در این این گروپ به کارش ادامه داده است.
فرهنگ: از چه وقت به شعر روی آوردید؟
بدر: از نوجوانی به سرایش شعر علاقه داشتم. نخستین زمزمههایم به سالهای 1364 و 65 برمیگردد. اما در سال 1365 به گونه جدی با تخلص بدر به سرایش شعر به زبان پشتو پرداختم.
تا حال دو مجموعه شعری، دو مجموعه داستانی، هفت کتاب تحقیقی و گزارش ادبی، یک کتاب ترجمه و یک تذکره ادبی از من به چاپ رسیده و ده اثر دیگر در عرصههای یاد شده ناچاپ مانده است.
پس از روی آوردن به شعر، با شخصیتهای فرهنگی و انجمنهای ادبی آشنا گردیدم و به عضویت آنها درآمدم. مانند انجمن نویسندگان، انجمن قلم، انجمن فرهنگی خوشحالختک، افغان ادبی بهیر و رشاد کره کتنه.
فرهنگ: تأثیر انجمنها و شخصیتهای شعری و ادبی را روی شعر خود چگونه میبینید؟
بدر: شناخت با شخصیتهای فرهنگی و انجمنهای ادبی تأثیر بسزایی در بهتر سراییدن شعر دارد. چون شعر زبان متفاوت از زبان عادی و محاوره است. یک خاطرۀ خوشی که از این آشناییها دارم این است که در سال 1366 استاد بزرگوار واصف باختری دو پارچه از غزلهایش را در مجله ژوندون به چاپ رساند و بیشتر از شاعران مطرح، حق الزحمه برایش دادند. استاد باختری آن زمان مسئولیت این مجله را در انجمن نویسندگان به عهده داشت.
فرهنگ: در قالبهای شعر به کدام قالب علاقه دارید و دلیلش چیست؟
بدر: به تمام قالبهای شعری علاقه وافر دارم اما کوتاهه و هایکو را بیشتر دوست دارم. در اوایل به زبان پشتو شعر میسرودم اما دوست داشتم که زمانی به زبان دری نیز شعر بسرایم؛ اما نمی توانستم چون در اوزان عروضی این توفیق را در خود نمیدیدم. از این جهت این قالب شعری را پسندیدم که در دو سه سطر کوتاه یک تصویر بزرگ میآفریند.
فرهنگ: از چه زمانی با شعر فارسی یا دری آشنا شدید و چه کتابهای شعری و ادبی را خواندهاید؟
بدر: از زمانی که به سرایش شعر پشتو روی آورم، آرزو داشتم روزی شعر دری نیز نوشته کرده بتوانم. از اینرو به مطالعه اشعار شاعران کلاسیک و معاصر پرداختم و در نهایت مکث بیشتری در شعرهای سهراب سپهری کردم. شعر سپهری این امید را به من بخشید که شاید بتوانم خود را در شعر آزاد بیازمایم. زیاد نوشتم اما فهمیدم که تلاشم در این زمینه راه به جای نمیبرد. در نهایت با شعرهای کوتاه و هایکو آشنا شدم. چند تجربهام را در این شعرها با دوستانم از جمله با استاد محمود جعفری شریک ساختم. استاد جعفری مرا تشویق کرد و اینک دهها شعر در این قالب دارم. نخستینبار چند کوتاهه و هایکووارهام در مجله سپیده در سال 1396 به چاپ رسید.
فرهنگ: با چه جریانهای ادبی و شعری بیشتر دمخور و همنشین بودهاید؟
بدر: بیشتر جریان ادبی معاصر و بخصوص دورۀ جوانتر را همنشین خود یافتهام. چون در امروز باید با زبان امروزی حرف زد؛ ساده و رسا.
فرهنگ: تأثیر محیط و تحولات را روی آثار خود چگونه میبینید؟
بدر: محیط و حالات اثر زیادی در آفریدههای هنری دارند و این از آن جهت است که شعر آئینهدار حالات و وضعیت یک جامعه است. محیط و حالات بر من همیشه اثر عمیق داشته و دارد. من از هرآنچه امروز میبینم، آن را در شعر بیان میکنم، تا باشد که فردا تصویری از من داشته باشد. هر چند من بیشتر عاشقانهسرایی را دوست دارم اما گریز از وضعیت و حالات هم ممکن نیست.
فرهنگ: طی یکی دو سال اخیر بیشتر شعر کوتاه یا هایکو کار میکنید. چه چیزی باعث شده و میشود که به این قالب گرایش پیدا کنید؟
بدر: با آن که خیلیها فکر می کنند که کوتاههها و هایکوها آسانترین نوع شعریاند اما این گونه نیست. من به این قالب به عنوان سختترین قالب شعری میبینم. شما در شعر کوتاه و هایکو میخواهید با چند کلمه محدود یک تصویر بزرگ را با دیگران شریک کنید. این دعوا را ندارم که در این قالب شاید خوب سروده باشم. شعر سرودن در این قالب و با این ویژگی واقعا سخت است.
فرهنگ: هایکو را در شعر دری یا پشتو چگونه یافتید؟
بدر: فکر میکنم نظر به ساختار هر قالب و هر زبان، لازم است تا ساختار آن را رعایت کنیم. هایکو قالب مخصوص شعر جاپانی است و ما آن ساختار را رعایت نمیکنیم، از اینرو فکر میکنم به جای هایکو شمردن این گونه شعرها، آن را «کوتاهه» بنامیم.
در زبان دری و پشتو امروزه جوانها بیشتر به این شعر گراییدهاند و خیلی خوب هم میسرایند. گاهی خیلی هنری به نظر میآیند و گاهی نیز یک بیان عادی. اما من از خواندن کوتاههها در هر دو زبان لذت میبرم.
فرهنگ: از کارهای چه کسانی در افغانستان در قالب هایکو رضایت دارید؟
بدر: تنها از امروزیها میگویم. شاعرانی زیادیاند که باید از آنان نام ببرم اما محمود جعفری در زبان دری شاعری است که کوتاهههای بسیار عالی میسراید و ومان نیازی کسی است که در پشتو در این قالب بهتر از دیگران شعر میسراید. ويژگی شعرهای این دو شاعر جوان و عزیز در این است که بیشتر کوشش میکنند که شعرهای شان فضا و ساختار هایکویی داشته باشد. در شعر شاعران دیگر به این مورد شاید کمتر روبهرو شویم.
فرهنگ: نسبت به آیندۀ این قالب چگونه میاندیشید؟
بدر: وقتی به فضای مجازی سر میزنیم و یا مجموعههایی که تا کنون چاپ شدهاند، باور دارم که آیندۀ شعر بیشتر در دست این قالب خواهد بود.
فرهنگ: یک جهان تشکر از شما.
بدر: سپاس از شما هم.
***
نمونههای هایکو از صدیق الله بدر
1
وسط کوچه بنبست میدوم
عشق شايد
در همین حوالي نفس میکشد
2
کتابیست
با خط ریز
بیا! زندگی را باهم بخوانیم
3
من و تنهایی
زیر چتر بارانی
سکوت هردم میبارد.
4
زیبا تویی
درخت
در برگهایش زیباست
5
نیمیراه
تو
نیم دیگرش را
من میآیم
از یک دست صدا نمیآید
6
گفت:
خنده میکاریم
زمین زندگی ترک برداشت
7
سرشار از گرسنگی است
و من
عابر خسته
سنگ بر شکم دارم
8
آسمان
کاسه ابر سفید
عشق را دقالباب کردم
مرغ خواب از سر پرید
9
درخت کهنسال توت
پر از ترانه باران
باد در لانه مرغ امید
خانه کرده است
10
خانه عشقم نشدی
سالهاست
که در خود زندگی میکنم
11
هنوز در گرو خویشم
تو
هوس منی
عشق هوای دیگر دارد
12
پای باران در میان بود
ابر سیاه
اگر بگذارد
13
تا مرگ
فاصلهها را ميگرديم
با فاصله ها ميگرديم
14
زندگي هم میمیرد
اما بدون ما
15
پاسی از شب گذشت
با بیداری
پاس دیگر هم خواهد گذشت
نکند صبح از این حکایت بخواب رود
16
باد دست و پاچه شد
در کوچهاي پر پیچ و تاب گیسوانت
خانهاش را میپالید
17
اشک
خیلی کوچک
غم
خیلی بزرگ
به چشمه که رسیدم
اشکهایت سرازیر شدند
18
درجۀ حرارت وجودم
بالای شصت
شمال نگاهت سرد
19
“از من و تو نشد ” را که بگویم
دلم میخواهد
به جای قلب تو باشم
20
شوخیهایم را کمی قدم میزنم
داستان زندگی
آخر نمیشود
21
به دنبال دلتنگیهایم راه افتادهام
از آدرس خندههای تو
در کدامین کوچه
کدامین خانه را در بزنم
95.5.2
22
شهروند
شهر خونم
پرندگان شهر بی سر افتاده اند
٩٥.٥.٢
23
در سایه سرد نگاهت
آفتاب عشق
تنها گر بر من بتابد
دلم گرم نخواهد شد
95.5.3
24
خاطراتم را رها کردهام
تلخیهایش
اما
هنوز شیرین است
95.5.3
25
باد رقص در هوا را دوست دارد
کاش زمین بیجاذبه بود
و ما دست باد را میگرفتیم
95.5.3
26
در خواب را ميزنم
خواب اخیر شب
راست است
٩٥.٥.٢
27
از اشكها خوشم ميآيد
وقتي پدرم خوش باشد
چشمانش تر میشود
٩٥.٥.١
28
تنهایی!
چمدانت را باز مکن
خوابها و یادهایش را نیز
زندگی میکنم
٩٥.٥.١