اشاره: امید ولی از شاعران جوان و پرتلاش کشور است. او سالهاست که در کنار کار و زندگی شعر میسراید. او میگوید شعر را نسبت به زندگی ترجیح میدهد. به همین ارتباط گفتگوی کوتاهی با او داشتیم که در پی میخوانید.
***
فرهنگ: تشکر از شما جناب ولی عزیز! موضوع اصلی که میخواهیم به آن بپردازیم، شعر و زندگی یا زندگی و شعر است. ابتدا میخواهیم با زندگی خود شما آشنا شویم.
ولی: خواهش میکنم، من از شما ممنونم بابت وقتی که برای من میگذارید و فرصتی که در اختیار من قرار میدهید. خب من متولد عقرب سال ۷۵ در شهر غزنی هستم. حدود ۱۰ سال میشود زندگیام با شعر گره خورده و به تازهگی یک مجموعه در دست نشر دارم که مراحل چاپ خودش را طی میکند. لیسانس شهرسازی از دانشگاه پولیتخنیک کابل دارم و فعلا در شهرداری کابل ایفای وظیفه میکنم. دو سال میشود که ازواج کردهام و فرزندی ندارم.
فرهنگ: از چه وقت است که شعر می سرایید؟
ولی: از آوان نوجوانی، حدود سالهای ۹۰/۹۱ که من آن زمان ۱۵/۱۶ سال داشتم و سالهای آخر مکتب را پشتسر میگذاشتم.
فرهنگ: به نظر شما چه رابطهای بین شعر و زندگی وجود دارد؟
ولی: به نظر من شعر و زندگی مکمل همدیگرند، من فکر میکنم بیشعر یک جای زندگی میلنگد، فکر میکنم زندگی یک خلأ دارد که اگر پر نشود، نفسگیر و رقتانگیز است، دیگر زیبا نیست که برای من شعر آن را پر کرده. همان مثال معروف که اگر زندگی و مرگ را دو نیمهی یک لیوان تصور کنیم به جای این بحث که نیمهی پر یا خالی را ببینیم، میتوانیم لیوان را لبریز ببینیم، یعنی از تمامیت زندگی لذت ببریم و به معنای واقعی کلمه زندگی کنیم. وگر نه «زندگی چیست!؟» جز «خون دل خوردن».
فرهنگ: تعریف شما از زندگی شاعرانه چیست؟
ولی : یعنی با تمام حواس زندگی کردن، زندگیِ پر از احساس، زندگیِ حسآمیز گونه، به قول سهراب سپهری که میگوید شاعری دیدم هنگام خطاب به گل سوسن میگفت شما… من فکر میکنم تنها در شعر میتوانیم این زندگی خشن را لطیف بیابیم زندگیای که در واقع میگویند دو سوم حیوانات باید یک سوم دیگر را بخورند تا زنده بمانند.
فرهنگ: زندگی را بیشتر دوست دارید یا شعر؟
ولی: راستش اصلا نمیتوانم این دو را جدا از هم تصور کنم که بخواهم تصمیم بگیرم کدام را بیشتر دوست بدارم ولی از آن جایی که فکر میکنم شاعر نامیراست شعر را از زندگی برتر میدانم.
فرهنگ: زندگی و شعر درست است یا شعر و زندگی؟
ولی: هر دو، زندگی و شعر، شعر و زندگی یا حتی زندگی در شعر، شعر در زندگی ولی از آنجایی که من شاعرم، من شعر را زندگی میکنم و زندگیام را شعر.
فرهنگ: چرا شعر بیشتر بیان رنج و افسوس است؟
ولی: من فکر نمیکنم شعر بیشتر بیان رنج و افسوس باشد بلکه معتقدم این زندگی است که بیشتر رنجآلود و افسوسناک است، و شعر است که آن را زیبا و قابل تحمل ساخته. البته شاید این طبیعت هم وحشی باشد و زندگی را سخت کرده باشد.
فرهنگ: اگر عشق، شعر و زندگی را در یک مثلث قرار دهیم، هرکدام در کجای این مثلث قرار می گیرد؟
ولی: من زندگی و عشق را در دو ضلع این مثلث طوری قرار میدهم که قاعده مثلث را شکل بدهند و شعر را در رأس آن میآورم.
فرهنگ: در زندگی شخصی خود تان از کدام رنگ بیشتر خوش تان میآید؟ در شعر شما از کدام رنگ بیشتر استفاده شده است؟
ولی: من از بچهگی به رنگ زرد علاقهمند بودم مثلاً پدرم فوتبالیست بود، در یک تیم محلی همزمان مربی، کاپیتان و دربازهبان تیم بود و همیشه لیگهای فوتبال جهان را دنبال میکرد. یادم میآید من آن زمان طرفدار تیم ملی برازیل بودم، صرف به خاطر این که لباسهای زرد داشتند و حالاً هم که میبینم مثلاً از فصلها، علاقهی زیادی به خزان دارم. شاید از آن جایی که متولد عقربم باشد ولی از رنگش بیشتر خوشم میآید تا از برگریزیاش.
نمونه شعر
هوسِ دود کردن سیگار
میکشاند مرا کنار تراس
فکرِ پرواز میزند به سرم
میکَشم درد با تمام حواس
مینشینم کنارِ تنهایم
میروم گوشهای، فرو در خود
توی رؤیا، به محضِ بستنِ چشم
میشوم با تو روبهرو در خود
باید، اما، اگر، ولی، شاید…
این چنین است آن چنان نشود
با خودم فکر میکنم به خودت
میکنم با تو گفتوگو در خود
به تنت میتند تنم با تو
زندگی چیست؟ بودنم با تو
به خودم قبر میکنم با تو
غرقِ عشقِ تو تا گلو در خود
□
خستهی خسته از زمین و زمان
سیرِ سیر از تمام بود و نبود
میبرم رنج با تمام توان
میخورم غصه با تمام وجود
هستنم هست، بندِ بودنِ تو
نیستم نیست، در نبودنِ تو
دست خود را به سینه میمانم
سرِ تعظیمم و دُرودنِ تو
شعرِ محضی و شاعرِ تو منم
میکنم کیف با سرودنِ تو
مینویسانمت، اگرچه که نیست-
-غزلی در خورِ سُتودنِ تو
□
طعم لبهات تویِ آرامش
عطر موهات و بوی آرامش
مطمئنّم که من نخواهم دید
در نبودِ تو روی آرامش
خسته از سالها پریشانی
خسته از جستجوی آرامش
با دو پایِ درونِ یک موزه
میکنم آرزوی آرامش
اسپِ رمکردهرام و سرکشِ من
میخرامد به سوی آرامش
مرگ، در پیشگاهِ تو یعنی
زندگی روبهروی آرامش
□
میشوی شعر و میسرایمتد
تا سکوتت به حرف میآید
ناگهان سوت میکشد سرما
روی این بیت برف میآید
من صدایم بلند/خاموش است
من نگاهی شنیدنی دارم
گفتنیهای خواندنیام من
من یک آواز دیدنی دارم