ستاره احمد
امشب مگر چه ولوله در آسمان شده است؟
این گنبد سیاه، جواهرنشان شده است
این گنبد سیاه، جواهرنشان شده است
آری، در آن ستاره ی احمد عیان شده است
امروز حال دهکده هامان بهاری است
حتی درختِ یخ زده هم شادمان شده است
آن سنگ سرد، پر شده است از گل گلاب
آن چوب خشک، شاخچه ی ارغوان شده است
در خانه تا به چند نشینی؟ که مرد و زن
راهی به سمت برزن و کوی و دکان شده است
عبدالعلی به خانه ی فاروق می رود
زینب دوباره عایشه را میزبان شده است
اما جدال مولوی و شیخ، کم نشد
این جنگ، مثل جنگ انار و دهان شده است
(البته شیخ و مولوی خوب نیز هست
با همدگر به سان دو گل مهربان شده است
این یک به دستِ بسته و آن یک به دست باز
با یک زبان به پیش خدا همزبان شده است
دیروز این به خانه ی آن میهمان شده
امروز آن به خانه ی این میهمان شده است)
القصه، شیخ و مولوی بد، در این مقام،
هر یک به سان کوره ی آتشفشان شده است
منبر برای موعظه ی خلقِ بی نواست
منبر برای این دو نفر نردبان شده است
دیدم که هر کدام، به قال و مقال خود
می گفت نیمه ی پرِ این استکان شده است
آری، در این مسابقه، صد بار دیده ایم
هر کس میان باخته ها قهرمان شده است
هر کس به مذهب پدر خویش، مفتی است
هر کس به زورخانه ی خود پهلوان شده است
دعوا چه می کنی، که به قال و مقالتان
این شیشه بارهاست به سنگ امتحان شده است
دعوا چه می کنی که در این کاروان چرا
گاهی علی و گاه عمر ساربان شده است
فکری بکن که مقصد این کاروان کجاست؟
در راه او چه دزد پلیدی نهان شده است؟
فکری بکن که مال و منال مسافران
اینک نصیب راهزن بی امان شده است
وهابی از طریقی و غالی به گونه ای
آماده ی، جویدن این استخوان شده است
×××
هرچند خون ما و شما را مکیده اند
هرچند خون ما و شما رایگان شده است
ما هر دو تن دو نیمه ی سیبیم، عین هم
سیبی که پروریده ی یک باغبان شده است
سیبی که آب خورده ی رود حقیقت است
رودی که از مدینه ی احمد روان شده است
رودی که شاخه شاخه شد و هر طرف که رفت،
آبِ حیاتِ یک طرفِ این جهان شده است
نهری به قندهار رسید و انار شد
نهری درختِ جنگلِ مازندران شده است
نهری به چابهار رسید و بهار کرد
نهری به رودک آمده و مولیان شده است
یک نهر، سوی مزرع ترکان روانه شد
یک نهر، آبخورد خراسانیان شده است
یک نهر آب شیرین، یک نهر آب شور
راهی به هر کرانه ی این خاکدان شده است
شیرین آن رسید به بنگاله، قند شد
شورَش، ملاحت نمک سیستان شده است
یک نهر، سر نهاده به دامان کوهسار
بند امیر در بغل بامیان شده است
×××
نوری که خورده است به منشور کائنات
از آن طرف برون شده، رنگین کمان شده است
یک آیه آمده است و هزاران مفسّرش
هر یک به واژه ی دگری ترجمان شده است
آیینه ای شکسته و هر پاره ای از آن
روشنگر کرانی از این بیکران شده است
یک پاره نزد مفتی الازهر آمده
یک پاره سهم مجتهد اصفهان شده است
یا در کتاب احمد حنبل نوشته شد
یا با زبان شیخ کلینی بیان شده است
×××
ختم سخن که، مولوی و شیخِ نازنین!
قصد وضو کنید که وقت اذان شده است
خلقی به دستِ بسته و خلقی به دستِ باز
آماده ی گرفتن آن ریسمان شده است
با این همه ستاره ی پرنورِ رنگ رنگ
مسجد نشان دیگری از کهکشان شده است
افسوس، یک فدایی داعش در آن میان
آماده ی معاشقه با حوریان شده است