سیدرضا محمدی شاعر و نویسنده مطرح کشور
«سیدرضا محمدی»، یکی از شاعران برجسته و از چهرههای ادبی سرشناس در افغانستان است که در ولایت غزنی تولد شده و تحصیلات عالی خود را در رشته فلسفه، به پایان رسانیده است.
آوازهی سیدرضا محمدی، فراتر از مرزهای این جغرافیا گام نهاده است؛ به گونهای که رادیو صدای آلمان در یکی از برنامههایش تحت عنوان «یک آفرینشگر، دو دیدگاه» او را به عنوان یکی از چهرههای ادبی مطرح افغانستان، به معرفی میگیرد.
گذشته از این، از شخصیت وی در اقصی نقاط افغانستان تجلیل به عمل میآید و او یکی از چهرههای ادبی معاصر است که موفق شده است محبوبیتی فراقومی در افغانستان و فراملی در منطقه، به دست آورد. به نحوی که در تخار برای او بزرگداشت گرفته شد. مجله در دری، یکی از شمارههایش را به او اختصاص داد. همچنان که مجله انگلیسی بررسی ادبیات آسیا، شمارهای را به آثار او اختصاص داده بود.
آقای محمدی، از معدود شاعران معاصرست، با اینکه متولد منطقه جرغی باتور غزنیست، اما در همه افغانستان محبوبیت و مقبولیت یافته است. به طور مثال او جوانترین شاعری بود که از رئیس جمهور افغانستان، عالیترین مدال دولتی را دریافت کرد و جزو اولین شاعران افغانستان است که در کشور ایران بارها جایزه گرفته است، در جشنوارههای مختلف برنده شد و جایزه مخصوص شهرداری تهران را برای تاثیرگذارترین شاعر بر مردم ایران دریافت کرد.
او از اقامتش در لندن، سه تور ادبی در شهرهای مختلف بریتانیا داشت و در بیش از سی شهر مختلف در بریتانیا و اروپا، فرهنگ و ادبیات افغانستان را به دنیا معرفی کرد. از جمله نماینده فرهنگی افغانستان در المپیک لندن و داور شعر دانشگاه کمبریج و عضو بورد جشنواره بینالمللی شعر لندن شد.
وی در زمینهی نقد، هم نقد شعر نگاشته است و هم نقد ادبیات داستانی و هم نقد سینما و نقاشی. او در نقدهایش، سعی کرده است به شکلی تحلیلی و بدون تعصب، زوایای مختلف فرهنگ و هنر افغانی را تجزیه و معرفی کند. به طور مثال او علاوه بر شاعران فارسی زبان در ایران و افغانستان، بر نویسندگان پشتو نیز نقد نوشته است و همین باعث محبوبیت او در بین پشتوزبانها نیز شده است. ترجمههای او از ادبیات کردی، عربی و انگلیسی، ویژگی دیگر کارهای اویند.
جدا از آن او به عنوان روزنامهنگار، از نوجوانی با روزنامههای سلام و کارو کارگر در ایران، شروع به کار کرد. بعد به عنوان مسئول در مجلات سروش جوان و ابرار و بعد سردبیر مجله روزنه در کابل و مدیرمسئول مجله سیمرغ در لندن که اولین مجله ازین نوع در اروپا بوده است و نویسنده روزنامه گاردین و بیبیسی و جدید آنلاین، چهره برجستهای از خودش در روزنامهنگاری ساخت.
محمد امین زواری در یک نبشتهاش زیر نام «نیم نگاهی به مجموعه شعر کاغذ باد اثر محمدی» که در کابل نشرشده است، در آغاز این چند بیتی از محمدی را آورده است:
صدا ز کالبد تن به در کشید مرا
صدا به شکل کسی شد به برکشید مرا
بعد در رابطه به شعر محمدی مینگارد: «هرگاه صحبت از شعر جوان افغانستان باشد یا این که سخن از شعر دهه هفتاد – و اوایل دهه هشتاد – ایران باشد، یکی از دو سه شعری که به ذهن همه خطور می کند همین نقاشی یا رسم عجیب و توهم آمیز محمدی است – که به گمان من محور مجموعه شعر کاغذباد نیز هست.»
از جمله این یادکردها که در جلسهای درباره غزل افغانستان در انجمن بینالمللی شاعران فارسیگو با حضور آقایان کاظمی، مظفری ، خاوری و آرزو، رخ داده است، باری داکتر موسوی گرمارودی که از قلههای شعر دیروز و ریشسفید شاعران امروز ایران است، در آن جلسه گفت: «در این چند سال هرگاه صحبت غزل میشود، یا اینکه خودم دلم میگیرد و میخواهم شعری زمزمه کنم، یاد غزل نقاشی این جوان افغانستانی میافتم.» اتفاقا رضا محمدی هم حاضر بود و گویا کسی به استاد گرمارودی یادآوری کرد که محمدی این است؛ گرمارودی صحبتش را قطع کرد و به نشانه احترام بلند شد و محمدی را دعوت به حضور در میزگرد کرد که البته محمدی درویشخوی نپذیرفت.
آثار
روح اندوهگین یک شاعر
سه پلک مانده به شب، تهران، سال ۱۳۷۹
بازی با عزراییل، کابل، سال ۱۳۸۳
گزیدهٔ شعر جوان افغانستان، تهران، سال ۱۳۸۴
پادشاهی شعر- کابل ۱۳۹۳
گزیدهٔ شعر -به انگلیسی- لندن ۲۰۱۲
پادشاهی انار -به انگلیسی ۲۰۱۴
معرفی ادبیات معاصر افغانستان- لندن اچ اند اس-۲۰۱۳
کاغذ باد
روزنامهنگار
روزنامهنگار روزنامه سلام
روزنامهنگار روزنامه کار و کارگر
مسئول روزنامه سروش جوان
مسئول روزنامه ابرار
سردبیر مجله روزنه (در کابل)
مدیر مسوول مجله سیمرغ (در لندن)
جوایز و افتخارات
کتاب «روح اندوهگین یک شاعر» -برگزیدهی بخش شعر بزرگسال سیزدهمین جشنواره شعر فجر در ایران -۱۳۹۷
کسب عالیترین مدال دولتی از رئیسجمهور افغانستان
کسب جایزه مخصوص شهرداری تهران به عنوان تأثیر گذارترین شاعر بر مردم ایران
نمونه کلام:
صدا ز کـالبد تن به در کشیـد مرا
صدا به شکل زنی شد به بر کشید مرا
صدا شد اسب ستم روح من کشان ز پِیَش
به خاک بست و به کوه و کمر کشید مرا
بگو کدامین نقاش ناموافق بود
که با دو دیده ی همواره تر کشید مرا
چه بیم داشت که از ابتدای خلقت من
غریب و کج قلق و دربدر کشید مرا
دو نیمه کرد مرا پس ترا کشید از من
پس از کنار تو آنسوی تر کشید مرا
میان ما دری از مرگ کرد نقاشی
به میخ کوفته در پشت در کشید مرا
خوشش نیامد این نقش را بهم زد و بعد
دگر کشید ترا و دگر کشید، مرا
من و ترا دو پرنده کشید در دو قفس
خوشش نیامد و بی بال و پر کشید مرا
خوشش نیامد و تصویر را بهم زد و بعد
پدر کشید ترا و پسر کشید مرا
رها شدیم تو ماهی شدی و من سنگی
نظارهی تو به خون جگر کشید مرا
خوشش نیامد و اینبار از تو دشتی ساخت
به خاطر تو نسیم سحر کشید مرا
خوشش نیامد خط خط خط زد اینها را
یک استکان چای از خیر و شر کشید مرا
تو را شکر کرد و در ذره های من حل کرد
سپس به سمت لبش برد و سر کشید مرا…