بعد ازظهر روز پنجشنبه (13 دلو) ساعت ۲:۳۰ بعد از چاشت، در هوای سرد و سوزان زمستان که تن هر انسانی را به لرزه میآورد، مادری همراه دو پسر قدونیمقد و یک کودک شیرخوارخود روی زمین سرد پیادهرو پلسرخ نشسته از رهگذران تقاضای کمک میکند. از زیر چادر سیاه رنگورورفته، دستان یخزده خود را بلند میکند و می گوید: «خدا خیرتان بته، یک کمک بکنید. نان ندارم. اطفالم گشنهاند.»
او کسی نیست جز خیمچهگل. خیمچهگل 42 ساله باشنده اصلی تاجیکستان است. فعلاً در بگرامی کابل زیر خیمهها زندگی میکند. او در سن چهارده سالگی همراه خانوادهاش به ایران مهاجرت کرد. او همراه مادر و یک خواهر بزرگش در یکی از شهرهای ایران در مزرعه بادمجان رومی کار میکرد. پدرش بعد از چند سال کار در کارخانه خیاطی، وفات نمود. او با مادر و خواهرش تنها و بدون سرپرست ماندند. دوستان پدرش، خواهر بزرگ خیمچهگل را به شوهر دادند. او ماند و مادرش. وی در گفتگو با خبرگزاری فرهنگ میگوید: «مرا به پسر رفیق پدرم دادند. طویانه و عروسی هم نگرفتند. چون خانوادهی شوهرم فقیر بودند، مرا در یک محفل کوچک خانوادگی به خانواده شوهرم تسلیم کردند.»
خشوی خیمچهگل از تاجیکستان و خسورش از طالقان است. او دو سال بعد از عروسی در اوایل حکومت کرزی همراه خانواده خسورش به کابل آمده. به بعد از آمدن به کابل، به گدایی شروع کرد. او می گوید: «از همان روزدر حالی که یک طفل در بتن داشتم به گدایی شروع کردم تا هنوز گدایی میکنم. این شغل خانوادگی ماست.»
شوهرخیمچهگل که در حکومت پیشین کراچی میوه خشک داشت و در آن چهارمغز، کشمش، بادام و نخود میفروخت، بعد از چند مدت بیکارشد. بعد از آمدن طالبان برای پیدا کردن کار به ایران رفت. خیمچهگل میگوید که اگر شوهرم در ایران کارکند و پیسه روان کند، ما از زیر خیمه کوچ میکنیم و یک خانه میگیریم؛ چرا که از زندگی زیر خیمه خسته شدیم.
خیمهای که خیمچه گل و و فرزندانش در آن زندگی میکنند، در زمستان بسیار سرد و در تابستان خیلی گرم است: «سردی امسال مره بیخی بیطاقت میسازه. زندگی سرم زهر میشه؛ چون خیلی خنک روی است.»
دو پسر خیمچهگل، اسفندی هستند. از آغاز صبح تا شب در کوچهها و سرکها اسفندی میکنند. خیمچهگل میگوید: «عاید اینا هم کم شده. واقعن که زندگی در کابل مشکل شده. آدم حیران میمانه که غم امروز ره بخوره یا فردا ره. روز تا بیگاره بشینی هر قدر چیغ بزنی کسی برت ده روپه نمیته. نمیفامم چهکار کنم؟»
تنها خیمچهگل و اولاد او گدایی نمیکنند، بلکه بقیه اقوام شوهر او نیز گدایی میکنند. او میگوید: «گدایی شغل پدری[شوهر]م است. ده قوم[شوهر] ما گدایی کردن ننگ و عار نیست بلکه مثل یک وظیفه است.» اما قوم پدری او گدایی نمیکنند: «قومای پدرم زیاد گدایی نمیکنن. خانواده پدرم ده ایران ده مزرعه کار میکنن. گاو و مالداری میکنن. زیادتر خانواده خسورم دست شان پیش مردم دراز استه و گدایی میکنن. از همین طریق خرج و مصرف خانواده و عیال خود را پیدا میکنن.»
به گفتهی خیمچهگل گاهی از زنها، مردها و کودکان خوردسال در حین گدایی در کنار جادهها مرده و از بین رفتهاند: «در قوم ما کسانی هستند که همی شغل همیشگی شان بوده و همی قسم فوت نمودهاند.»
خیمچهگل روزانه از 100 تا 200 افغانی عاید دارد. او میگوید کار ما خیلی کم شده، کسی به گداها کمک نمیکند. مردم فقیرتر شدهاند. طالبان شمار زیادی از گداها را از سرکها جمع کردهاند. خیمچهگل نیز از ترس این که مبادا طالبان او را نیز ببرند، فقط روزهای پنجشنبه و جمعه به گدایی میآید: « برملا کار کرده نمیتانم. فقط روزهای پنجشنبه و جمعه کار میکنم. میترسم که طالبا مره باخودشان ببرند.»
طبق آخرین آمار وزارت اقتصاد افغانستان (18 جدی)، طالبان 24 هزارو 276 گدا را از شهر کابل جمعآوری کردهاند که 11 هزار و 602 آن را زنان و 9 هزار 727 تن آنان را کودکان تشکیل میدهند. از میان زنان گدا، 4982 تن مستحق و 6614 تن دیگر حرفوی شناخته شدهاند. همچنین از میان 2947 مرد گدا، 1072 تن مستحق و 1875 تن دیگر حرفوی و از میان کودکان گدا 630 تن مستحق و 6022 تن دیگر حرفوی شناخته شدهاند.
تیموری