Facebook
Twitter
Telegram
WhatsApp
Email
Print
  • طی دو سال اخیر شاعران، نویسندگان و هنرمندان زیادی از افغانستان به خارج از کشور پناهنده شده‌اند. این امر سبب شده است تا ادبیات و هنر نیز دچار آسیب‌های جدی بشود، تولیدات ادبی و هنری کاهش پیدا نماید. نویسندگان و هنرمندان گرفتار روزگار خود شوند و دست از آفرینش ادبی و تولیدات هنری بکشند. یکی از کسانی که فعلاً در امریکا به‌سر می‌برد شهریار آرمان است. او چندین کتاب داستان منتشر کرده است و از چهره‌های مطرح داستان‌نویسی به حساب می‌آید. آنچه در پی می‌خوانید گفتگوی خبرگزاری فرهنگ با این نویسنده است.

*****

فرهنگ: آرمان عزیز سلام! مدتی بود که ندیده بودمت. یک وقت از صفحات اجتماعی متوجه شدم که شما نیز مثل دیگر نویسندگان در دریار غربت مسکن گزیده‌اید. برای تان جان جور و عافیت کامل می‌خواهم. در ابتدا از رفتن خود از «کابل جان» قصه کنید. چطور شد رفتید و با آب و هوا و نان آنجا چگونه‌اید؟

آرمان: وقتی کابل سقوط کرد مه ترکیه بودم. یک روز از خواب برخاستم و شنیدم که طالب‌ها وارد شهر شده‌اند. البته چندان تعجب نکردم، چون از سال ۲۰۱۴ که امریکایی‌ها گفتند ما از افغانستان می‌برآییم، پس آمدن طالب مشخص بود و هرکس کوشش می‌کرد خود را از آن قایق درحال شکست بیرون بکشد، اما هرگز فکر نمی‌کردم این‌ها بتوانند به این آسانی جمهوریت را بشکنانند و بر همه‌چیز و همه‌کس مسلط شوند.

به هرحال من دو سال آخر کابل نبودم و در ایران درس می‌خواندم و می‌خواستم دکتر شوم و به شغل شریف استادی دانشگاه در افغانستان مصروف و مشغول شوم، لیکن بخت یاری نکرد و افغانستان به دست طالبان افتاد.

ما (منظورم من و خانواده‌ام است) چند ماهی در شهر استانبول نظاره‌گر اوضاع ماندیم. امیدوار بودیم اوضاع بهتر شود، لیکن سختگیری‌های طالبان ما را ناامید کرد.

در همین اوضاع و احوال زمینه‌ای کاری برای خانمم در یکی از دانشگاه‌های امریکا پیش آمد و پس از تکمیل روندهای مسافرت، ما به شهر «سن هوزی» در شمال کلیفرنیا کوچ کردیم و اکنون که به پرسش‌های شما پاسخ می‌گویم ساکن و باشنده همین شهر هستم.

شهر سن هوزی در نزدیکی شهر سانفرانسیسکو قرار دارد. جمعیتش بیشتر از سانفرانسیسکو است، اما شهرتش کمتر. اینجا را معمولاً به نام «سیلیکان ولی» می‌شناسند، مرکز تکنولوژی‌های جدید است، مادر شرکت‌هایی مانند گوگل، تسلا، اینتل و نت فلکس. طبیعتی ملایم دارد، با بهار و تابستانی مهربان و زمستان و پاییزی گرم. بهشت امریکا است، لیکن گرانی در آن بیداد می‌کند. به همین دلیل هم‌وطن‌های ما اندک هستند و از این دریچه تنهایی آزارم می‌دهد و برای دیدن بعضی از دوستان ناچارم مدت زیادی رانندگی کنم.

 

فرهنگ: چه قدر توانسته‌اید که با فضای فکری و فرهنگی و کاری آنجا خود را عادت بدهید؟

آرمان: با شهر بیگانه‌‌ام و کمتر با مردمان همیشه خندانش گپ می‌زنم. اینجا هرکس از پهلویت تیر شود تو را با سلام و لبخندی دوستانه نوازش می‌دهد، لیکن من از این نعمات درگریز هستم و به تنهایی‌ام پناه می‌برم. چه تناقضی غریبی است این که از تنهایی آزرده باشی و درعین حال به تنهایی پناه ببری. قصه آدم‌های غریب و از وطن دور افتاده همین است، به‌ویژه که تعلیقی داستان‌نویسانه هم به گذشته و سرزمینت داشته باشی. هنوز خودم را نویسنده خیال می‌کنم با این که مدتی است خیال‌پردازی را کنار گذاشته‌ام و با گرفتاری‌های روزمره دست به گریبان هستم.

هنوز از تکانه پرتاب شدن به اینجا بیرون نشده‌ام، هنوز خواب کابل را می‌بینم و در فضا و هوای وطن زندگی می‌کنم. دو سال می‌شود که مقاومت می‌کنم تا در گلوی اژدهای غربت فرو نروم و در فضای این‌ها ته‌نشین نشوم.

بسیاری‌ها فکر می‌کنند که این مقاومت‌ها و ناله‌ها از روی دلخوشی است، حق هم دارند، اما برای یک نویسنده‌ای مانند من دشوار است که از صفر آغاز کنم و ذهن و ضمیرم را یکباره به اقیانوس فرهنگ غرب بیندازم. البته روحیه غالب روشنفکرانه در اینجا هم می‌پذیرد که خودت باشی و مانند دیگران نشوی، آخر ثروت امریکا همین آدم‌های متفاوت با داشته‌ها و فرهنگ‌های گوناگون است.

از این لحاظ احساس آرامش می‌کنم، برخلاف باور عمومی‌که انسان مهاجر را تشویق به ذوب شدن در محیط غالب می‌کند، روندهایی وجود دارند که اعتقادی به یکسان‌سازی ندارند و تفاوت را ارزشمند می‌دانند و از این نظر گویا با من هم‌نظر هستند. من هم دل را به همین خوش کرده‌ام که متفاوت هستم و متفاوت می‌مانم و این تفاوت‌هایم را در دل فرهنگ این مردم گسترش خواهم داد. برای همین است که در این دو سال سه کتاب نوشته‌ام و آن‌ها را به صورت مجازی منتشر کرده‌ام. این‌سو و آن‌سو دویده و در شکل‌گیری یگان انجمن‌های موفق و ناموفق سهم گرفته‌ام و همچنان در تلاش هستم که به این‌گونه کارها و فعالیت‌هایم ادامه بدهم، البته که این اواخر به دلیل مشکلات اقتصادی کمی‌آهسته‌تر گام می‌زنم و چینل یوتیوبی ‌هم که در راستای همین اهداف فرهنگی یعنی داستان‌نویسی و زبان و فرهنگ راه‌اندازی شده بود، غیرفعال‌تر شده است، لیکن آهسته و پیوسته کارهایم را دنبال می‌کنم.

فرهنگ: کمی‌ از مردم آن شهر، فرهنگ و رسوم آنجا و زبان فارسی در آن‌جا نقل کنید.

آرمان: این‌جا در شهر «سن هوزی» و شهرهای اطرافش فعالیت فرهنگی در حوزه زبان و ادبیات فارسی رونق چندانی ندارند. مفکوره این است که «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو» کوشش ابتدایی همه فراگیری زبان انگلیسی است که حق هم دارند. چون نیاز روزمره است و نمی‌شود بدون برطرف ساختن نیازهای ابتدایی به نیازهای بالاتر دست یافت. طبیعی است، نزدیک به دوصدهزار هموطن ما به تازگی وارد امریکا شده‌اند، چند سالی وقت نیاز است تا مستقر شوند و اعتماد به‌نفس لازم و امکانات ضروری برای تامین نیازهای متعالی‌تر خود را به دست بیاورند، لیکن با توجه به فضای کلی فرهنگی حاکم بر جامعه روشنفکری امریکا که به تفاوت، ارزش و اهمیت می‌دهد، به آینده امیدوار هستم. می‌دانم که پیوندهای محکم و بالنده میان فرهنگیان مهاجر و فرهنگیان داخل کشور درحال شکل‌گیری است و این روند را رو به تقویت می‌بینم.

 

فرهنگ: آیا آرزوی بازگشت به وطن را دارید؟ چه قدر احساس غربت می‌کنید؟

آرمان: بسیاری‌ها آمده‌اند که اینجا بمانند و بمیرند، اما من آرزوی بازگشت دارم و دلم برای شهرم کابل تنگ شده است. هرگاه زیاد دق می‌شوم پناه می‌آورم به یوتیوب و از آن طریق به تماشای شهر می‌روم و خودم را از اخبار آن باخبر می‌سازم. تلاش می‌کنم با فرهنگیان و نویسندگان در داخل تماس داشته باشم و تشویق شان کنم که دست از قلم زدن و فعالیت‌های فرهنگی برندارند، به آینده‌های بهتر وعده می‌دهم و احتمال همکاری میان داخل کشور و خارج آن را برجسته می‌سازم و در مقابل امواج ناامیدی‌هایی که این روزها از شهر و دیارم متصاعد است، کوشش می‌کنم به آن امیدی بدهم و بگویم خارج از آن دیار فخیمه چیزی بیشتر از رنج‌های بیشمار و دق شدن‌های فزاینده وجود ندارد، اگر داخل و یا خارج هستیم، سرانجام باید به آبادی و آبادانی خانه خود فکر کنیم. گاهی دوستانم در داخل تشویق می‌شوند و گاهی هم می‌گویند تو خودت از جنت ما را به تحمل دوزخ تشویق می‌کنی.

به هرصورت تلاش می‌کنم که در غربت این سرزمین غرق نشوم و از مزایایش برای فعالیت در راستای فرهنگ، ادبیات و زبان وطنم استفاده کنم و درعین حال خودم را از معایبش دور کنم. یکی از معایب این‌جا این است که انسان فرهنگی مهاجر ناچار است در زمینه‌هایی که ربطی به علاقه، استعدا و مهارت‌های فرهنگی و هنری‌اش ندارد فعالیت کند و این مسئله زمان و توان او را به حداقل می‌رساند. من شخصاً بسیار کوشش کردم در زمینه فرهنگی کاری پیدا کنم و یا انجمنی تشکیل دهم که در آن، زمینه‌ای فراهم شود که هم قلم بزنم و هم هزینه‌های زندگی‌ام را تأمین کنم، لیکن تا به حال موفق نشده‌ام. البته این طبیعی است و می‌دانم که به تلاش و زمان بیشتری نیاز است تا کارها آن‌گونه که می‌خواهم به سامان شود. ناامید نیستم.

 

فرهنگ: فعلاً چه برنامه‌ای برای آیندۀ خود دارید؟

آرمان: برنامه‌هایی که پیش خود برای ادامه فعالیت‌های فرهنگی ادبی خود دارم این است که باید برروی چاپ کتاب مجازی فکر کنیم. جایگاهی اینترنتی که بتوانیم در داخل این فضا کتاب‌های نسل جوان را منتشر کنیم، به گونه‌ای که به‌طور رایگان از همه جای جهان به‌ویژه از داخل کشور قابل دسترسی باشد. مشخص است که چاپ کتاب در داخل کشور با توجه به شرایط جدید دچار محدودیت‌هایی شده و اگر فضایی برای انتشار کتاب‌های آزاد وجود نداشته باشد، فرهنگ و ادبیات کشور ما دچار رکود می‌شود، نسل جوان نویسنده و هنرمند ناامید می‌شود و نسل جوان علاقمند به کتابخوانی هم آسیب می‌بیند.

خب وقتی گپ از چاپ کتاب می‌زنیم ضروری است که نویسنده‌های ما همچنان دست به قلم باشند و بنویسند و منتشر کنند، از جمله این افراد من هم وظیفه خود می‌دانم باوجود مشکلات زیادی که در دنیای مهاجرت وجود دارد، دست از نوشتن و انتشار کتاب بر ندارم. فکر دیگری که به سر دارم ایجاد انجمن ادبی-فرهنگی است که هم در اینجا فعال باشد و هم با داخل کشور در پیوند قرار بگیرد و با هم کار کنند. این انجمن می‌تواند برنامه‌های گوناگونی را در اینجا برگزار کند و نگذارد نسل نو ما که در امریکا پا می‌گیرند از داشته‌های فرهنگی سرزمین اصلی خود بی‌بهره بمانند، همان‌گونه که مردمان دیگر کشورها نهادها و انجمن‌های قدرتمند فرهنگی دارند و ارزش‌ها، سنت‌ها و توانایی‌های خود را حفظ کرده‌اند.

در مجموع به نظر من می‌توان کارهای بسیار بیشتری انجام داد، فعلاً به طور شخصی درحال آسیب‌شناسی وضعیت فرهنگی و فرهنگیان اینجا هستم و از طرف دیگر منتظر ورود شاعران، نویسندگان و هنرمندان بیشتری هستیم، چون همان‌طور که می‌دانید روند مهاجرت بسیاری از دوستان همچنان ادامه دارد و هر روز می‌شنویم که دوستی نو به شمار مهاجران در امریکا اضافه شده است و این برای من هیجان‌انگیز است. باور من این است مهاجرانی که تازه وارد امریکا می‌شوند انگیزه‌ و علاقه بیشتری برای فعالیت در عرصه‌های فرهنگ، ادبیات و زبان فارسی دارند و تا وقتی که عطش و تب خواسته‌های فرهنگی شان از میان نرفته باید سامان بگیرند و برای تداوم علاقمندی‌های خود برنامه‌ریزی کنند و از ته‌نشین شدن در بستر فرهنگ غالب دور بمانند. البته که آشنایی، فراگیری و تعامل با فرهنگ کشور میزبان ضروری است و نمی‌توان یکی را جایگزین دیگری کرد. وجود هر دو بال برای پرواز نیاز است. آموختن مهارت‌های زندگی در امریکا می‌تواند برای آیندۀ فرهنگ و ادبیات ما بسیار حیاتی و کارساز باشد، مثلاً اگر انگیزه کار فرهنگی در اینجا ایجاد شود، نهادها و انجمن‌های فرهنگی ادبی شکل بگیرند و تجمع کنند، کمک‌های مالی به نهادهایی که در افغانستان فعال هستند می‌تواند بسیار مؤثر باشد. نیاز است که روح و روحیه مقاومت و از پای نایستادن را در داخل کشور تقویت کنیم تا دستاوردهای مثبت سال‌های گذشته به آسانی از میان نروند.

فرهنگ: بسیار تشکر

آرمان: از دوستانی مانند شما و همکاران تان بسیار سپاسگزارم که نگاهی بلندمدت به مسایل دارید و در شرایط ناگوار فعلی از فعالیت‌های مثبت فرهنگی و ادبی دست نمی‌کشید. به امید روزهای بهتر برای همه.

 

 

 

لینک کوتاه:​ https://farhangpress.af/?p=8567

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *