روز جمعه که مصادف است با نخستین روز زمستان سال 1402 از جشن سنتی و فرهنگی یلدا/ شب چله توسط انجمن ادبی جلگه در کابل بزرگداشت به عمل آمد.
در این برنامه شماری از شاعران، فرهنگیان و اعضای انجمن ادبی-هنری جلگه شرکت کرده بودند.
مریم حیایی گردانندهی این برنامه، با بیان تاریخچه مختصری از شب یلدا، گفت که این جشن از سالهای زیاد در این جغرافیای فرهنگی و زبانی تجلیل میگردد.
عبدالله شریفی، از سخنرانان این محفل، با اشاره به نقش اسطورهیی شب یلدا، نقش اعتقادی مردم نسبت به این رویداد تاریخی و اسطورهیی را توضیح داد. وی اظهار داشت: «شب یلدا متعلق به دوران اساطیری است. زمان اساطیر و واقعات این زمان، کلی و غیر قابل تجزیه است. این زمان دارای جلوههای جادویی است و اتفاقات بر اساس رحم و خشم خدایان رخ میدهند. حتا خدایان نیز در این زمان زاده میشوند. طبق باورهای اساطیری «ایزد مهر» یا خدای خورشید و روشنایی در دامن این شب زاده شده است. مردم یلدا، جدا از اینکه به ارزش تاریخی و فرهنگی این شب توجه دارند، شماری نیز به شگونها و اعتقادات آن پایبند هستند.»
عصمت سیروس از دیگر سخنرانهای این برنامه بود. او دربارهی تفاوت تجلیل از شب یلدای امسال با سالهای پیش صحبت کرد و گفت: «مردم به دلیلهای زیادی آنگونه که در خور یلداست، امسال از شب چله تجلیل به عمل نیاوردند.»
او اضافه کرد که «دلِ خوشی» برای تجلیل از شب یلدا برای بیشتر مردم باقی نمانده است.
به گفتهی سیروس، فقر، وضعیت نابسامان سیاسی و فرهنگی و… از بزرگترین عواملیاند که این دلخوشیها را از مردم ما گرفته است.
در ادامه انور ظفری نیز خاطراتی را از جریان تجلیل شب یلدا در سالهای گذشته، تعریف کرد و یاد روزهای خوب گذشته را دوباره در ذهن اشتراککنندگان زنده ساخت.
عبدالرحیم مخلص، کوچکترین عضو انجمن ادبی جلگه، بیتهایی از شاهنامهی فردوسی را با زیبایی کامل به خوانش گرفت که مورد تشویق اشتراککنندگان قرار گرفت. شقایق محمدی و نسیم ساعی نیز غزلی از سعدی و بیدل را به مناسبت شب یلدا به خوانش گرفتند. حسین میرزایی و عصمت سیروس، فال حافظ گرفته دربارهی لسانالغیب بودن حافظ شیرازی صحبت کردند.
رضا ثمین در ارتباط به اهمیت تاریخی شب یلدا صحبت کرده گفت: «تجلیل از شب یلدا، ما را به گذشتهی ما، به تاریخ و هویت ما وصل میسازد.
برنامه با دکلمه شعر توسط شاعران پایان یافت.
گفتنی است که شب یلدا همهساله به گونههای مختلف در افغانستان تجلیل میشود.
گزارش از: حسین میرزایی
یک پاسخ
من هم در چوکی خالی نشستم و گریستم